و بگو حق فرا رسید و باطل مضمحل و نابود شد و باطل نابود شدنى است.
یکى از آرزوهاى دیرین بشر، برچیده شدن بساط ظلم و بیدادگرى ازجامعهوحکمفرمایىصلحو آرامش واجراىعدالتدرسراسرجهان است.
این
اندیشه هماهنگ با سرشت انسان است. به همین جهت، هرگاه براى گروهى از ملتها
زمینه قیام فراهم شده، به مبارزه با حکومت ظلم و جور پرداختهاند، و
بسیارى از این مبارزهها نتیجهاش پیروزى اهل حق بوده است. اما اولا این
پیروزیها در گوشهاى از جهان اتفاق افتاده است نه در سراسر جهان; و ثانیا
ممکن است همین گروه حاکم نیز بتدریج از اهداف خود دور شوند و دوباره طاغوتى
دیگر بر مردم مسلط شود.
مشاهده متن در ادامه مطلب.....
«و قل جاءالحق و زهقالباطل انالباطل کان زهوقا» (1) و بگو حق فرا رسید و باطل مضمحل و نابود شد و باطل نابود شدنى است. یکى از آرزوهاى دیرین بشر، برچیده شدن بساط ظلم و بیدادگرى ازجامعهوحکمفرمایىصلحو آرامش واجراىعدالتدرسراسرجهان است. این
اندیشه هماهنگ با سرشت انسان است. به همین جهت، هرگاه براى گروهى از ملتها
زمینه قیام فراهم شده، به مبارزه با حکومت ظلم و جور پرداختهاند، و
بسیارى از این مبارزهها نتیجهاش پیروزى اهل حق بوده است. اما اولا این
پیروزیها در گوشهاى از جهان اتفاق افتاده است نه در سراسر جهان; و ثانیا
ممکن است همین گروه حاکم نیز بتدریج از اهداف خود دور شوند و دوباره طاغوتى
دیگر بر مردم مسلط شود. بنابراین در طول تاریخ مردم در تحتسیطره
زورمدارانى بودهاند که بناى حکومت آنها بر پایه ظلم و فساد و ناامنى
پایهریزى شده است; و به بیان قرآن از قول ملکه سبا: «انالملوک اذا دخلوا قریة افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة و کذلک یفعلون» (2) پادشاهان هنگامى که وارد منطقه آبادىشوند،آن را به فساد مىکشند وعزیزانآنراذلیل مىکنند; کار آنها همیشه همین گونه است. در
بسیارى از آیات، قرآن کریم با قاطعیت تمام نوید تحقق پیروزى نهایى و فرا
رسیدن روزى را مىدهد که حق در سرتاسر جهان حکمفرما مىشود و بساط
حکومتباطل برچیده مىشود و صالحان وارث زمین مىشوند. در روایات زیادى نیز
که از فریقین نقل شده، این پیروزى نهایى مربوط به قیام مهدى، عجلالله
تعالى فرجهالشریف، است. در بحثهاى گذشته بعضى از این آیات و روایات بررسى شد. اینک به بررسى آیهاى که در صدر کلام ذکر شد، مىپردازیم. اینآیه
شریفه نوید قطعى آمدن حق واضمحلالو هلاکتباطلرامىدهد. (3) خداوندبراى
روشن کردن چگونگى تحقق این وعده، باطل را به کفهایى تشبیه مىکند که بر روى
آب غوطهورند و از بین مىروند و حق را به آبى تشبیه مىکند که سودمند است
و در زمین باقى مىماند و یا فلزاتى که به وسیله آتش ذوب مىشوند تا از
آنها زینت آلات و یا وسایل زندگى بسازند; آنها نیز کفهایى همانند کفهاى
آبدارند. (4) تشبیهى که خداوند ذکر کرده است، براى فهم اینکه چرا حق
ماندنى و باطل از بین رفتنى است ما را کفایت مىکند. حق همچون آب و فلزاتى
است که واقعیت دارد و باقى مىماند و باطل همچون کفهاى روى آب است که محکوم
به هلاکت است. حق همچون آب و فلزات است که مفید، سودمند و باثبات است و
باطل همچون کفهایى است که گرچه پر سر و صداست اما توخالى، بىریشه،
بىفایده و بالاخره نابودشدنى است. چون حق ریشهدار و باطل بىریشه است.
همانطورى که آب و فلزات موجب نابودى کفها مىشوند، در جریان حق و باطل نیز
حق است که به باطل چیره مىشود و باطل را از بین مىبرد. همچنانکه خداوند
مىفرماید: «... بل نقذف بالحق علىالباطل فیدمغه فاذا هو زاهق» (5) ... بلکه ما حق را بر سر باطل مىکوبیم تا آن را هلاک سازد; پس در این هنگام باطل نابود مىشود. در
آیه مورد بحث نیز خداوند خبر از آمدن حق و نابودى باطل مىدهد، با توجه به
مطالبى که بیان شد روشن مىشود که چون حق توام با واقعیت، صدق، درستى،
داراى عمق و ریشه، هماهنگ با قوانین خلقت، باثبات، سودمند و از جانب خدا و
تاییدات اوست، باقى مىماند و چون باطلامرىموهوم،ساختگى،بىریشه،
میانتهى، بىفایده، ناهماهنگ با آفرینش، بىثبات و از جانب شیطان است، از
بین رفتنى است. نکته قابل توجه در این آیه و امثال آن این است که در
اینجا سخن از سیطره حق بر باطل نیست; بلکه سخن از ظهور مطلق حق و نابودى
کامل باطل است. باطل ممکن است مدت کوتاهى جلوهگرى کند، اما بالاخره عمر او
کوتاه است و خاموش مىشود. حق همانند درخت ریشهدار و پربارى است که
طوفانها و تندبادهاى سهمگین هم نمىتواند او را از جا برکند و باطل همانند
درختبىریشهاى است که از زمین کنده شده و هیچ رشد و نمو و ثمرهاى ندارد و
از ثبات و قرار محروم است. عوامل حاکمیت اهل باطل تا به حال سخن
از پیروزى حق بر باطل بود. اما در بعضى مواقع، درمقابله حق و باطل، اهل
باطل هستند که پیروز مىشوند و حاکمیت را به دست مىگیرند. حتى گاهى مشاهده
مىشود که جامعه نیز پذیراى همین گروه باطل است. سخن در این است که عامل
این غلبه و عامل پذیرش جامعه چیست؟ عوامل زیادى ممکن است نقش داشته باشد،
ما در اینجا به بررسى دو عامل مهم مىپردازیم. عاملاول: ظهورباطل در چهره حق. اگر
اهل باطل چهره واقعى خود را بپوشانند و لباس حق را به تن خود کنند و با
زبان اهل حق سخن بگویند و بعضى از اهل حق نیز با آنها معاشرت داشته باشند و
رفتار و کردار ظاهرى خود را همانند رفتار و کردار اهل حق کنند، جامعه
پذیراى آنها خواهد بود. اما اگر روزى مکر آنها آشکار شود و نقاب از چهره
آنها برداشته شود، جایى براى آنها باقى نمىماند. على، علیهالسلام، در این باره مىفرماید: «فلو انالباطل خلص من مزاجالحق لم یخف علىالمرتادین و لوانالحق خلص من لبسالباطل انقطعتعنهالسنالمعاندین.» (6) اگر باطل از آمیزش با حق خالص شود، بر حقجویان مخفى نخواهد ماند و اگر حق از آمیزش با باطل رهایى یابد، زبان دشمنان قطع مىشود. عامل دوم:وحدتوانسجاماهلباطل با
مشاهده تاریخ مىتوان پىبرد که هرگاه اهل باطل در کار خود سعى و تلاش
کنند و بین نیروهاى آنها وحدت و انسجام وجود داشته باشد و مطیع رهبر خود
باشند، و بر عکس بر اهل حق، خمودى چیرهشده باشد و در میان آنها تشتت آراء و
ناهماهنگى وجود داشته باشد و از رهبر خود اطاعت نکنند; در این صورت پیروزى
با اهل باطل است. على ،علیهالسلام، درباره آینده مردم عراق خطاب به آنها
مىفرماید: «اما والذى نفسى بیده لیظهرن هؤلاء القوم علیکم لیس لانهم اولى بالحق منکم و لکن لاسراعهم الى باطل صاحبهم و ابطائکم عن حقى.» (7) آگاه
باشید، قسم به جان کسى که جان من در دست اوست، این گروه (اهل شام) بر شما
پیروز مىشوند، امانهبهاینعلتکهآنهاازشما به حق سزاوارترند، بلکه از
این جهت که اینهابراىبهدستآوردنباطل رهبر و فرمانده خود، سرعت مىگیرند
و شما نسبتبه آنچه که حق من استبه کندى حرکت مىکنید. بنابراین،
عامل پیروزى را نباید تنها در اعتقاد به حق و نیتخیر دید، بلکه براى غلبه
بر دشمن، اتحاد و هماهنگى و اطاعت از رهبر نیز لازم استوهرگروهى این صفت
را بیشتر دارا باشند پیروزى با آنهاست. مصادیق این آیه تاکنون
دانسته شد که پیام این آیه نوید پیروزى حق بر باطل و هلاکت و نابودى کامل
باطل است. در این قسمتبه ذکر مواردى مىپردازیم که مىتواند از مصادیق حق
بر باطل باشد. 1. حق یعنىدینالهىوشریعتخاتم انبیاء محمد
،صلىاللهعلیهوآله، و باطلهردینومسلکىاستکهازمسیر خدا خارج شود.
همچنانکه در روایتى است از ابنمسعود که در سال فتح، پیامبر ،صلىالله
علیه وآله، وارد مکه شد در حالى که در اطراف خانه خدا 360 بت وجود داشت و
پیامبر با چوبى که در دستش بود به آن بتها مىزد و این آیه را تلاوت مىکرد
و بتها را با صورت به زمین مىافکند. 2. حق توحید است و پرستش خدا و باطل شرک است و پرستش بتها. 3. حق قرآن است و باطل شیطان. 4. حق قسط و عدل است و باطل ظلم و ستم و کینه. 5. حق فضائل اخلاقى و کسب کمالات است، باطل رذایل اخلاقى و دورى از کمالات انسانى. ادعاى
ما این است که این آیه معناى وسیعى دارد، به گونهاى که مىتواند همه این
مصادیق را تحمل کند. بنابراین پیام این آیه این است که دین اسلام، پرستش
خداوند یکتا، قرآن، عدالت و فضایل اخلاقى، بر کفر، پرستش خدایان دروغین،
شیطان، ظلم و رذایل اخلاقى پیروز است، و سرانجام حاکمیت مطلق از آن حق است.
یکى دیگر از مصادیق این آیه، ظهور حضرت مهدى ،علیهالسلام، است.
همچنانکه روایتشده که وقتى حضرت قائم ، علیهالسلام، تولد یافت، بر روى
بازوى راست ایشان، این آیه نوشته شده بود. (8) در روایت دیگرى است از امام باقر ، علیهالسلام، که درباره این آیه فرمودند: «اذا قامالقائم ذهبت دولةالباطل» (9) وقتى قائم قیام کرد، حکومتباطل از بین مىرود. در
این زمان قسط و عدل در سرتاسر جهان حاکم مىشود و جایى براى ظالمان باقى
نمىماند. این در حالى است که قبل از تحقق چنین روزى، ظلم و ستم سراسر دنیا
را فراگرفته است. در روایتى از اهل سنت چنین آمده است: «لتملاتالارض ظلما و عدوانا ثم لیخرجن رجل من اهل بیتى حتى یملاها قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و عدوانا» (10) زمین
پر از ظلم و کینه مىشود، سپسمردىازاهلبیتمنقیاممىکند تا زمین را
پر از قسط و عدل کند همانگونه که از ظلم و کینه پر شده بود. پرشدن
زمین از قسط و عدل نشانه این است که هیچ جایى براى ظلم باقى نمىماند. در
روایتى دیگر در تاکید تحقق چنین روزى، از رسول خدا ،صلىالله علیه وآله،
نقل شده است که مىفرماید: «لو لم یبق منالدنیا الا یوم لبعثالله عز و جل منا یملئوها عدلا کما ملئت جورا» (11) اگراز
دنیا فقط یک روز باقى مانده باشد، خداى عزوجل مردى از ما را مبعوث مىکند
که دنیا را از عدل پر مىکند همانگونه که از ظلم پر شده بود. چنین
روزى دین الهى بر سایر ادیان غالب مىشود و هدف رسالت انبیاى الهى محقق
مىشود; چرا که قرآن کریم در مقام هدف بعثت انبیاء مىفرماید: «هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره علىالدین کله. و لو کرهالمشرکون» (12) او
کسى است که رسول خود را همراه با هدایت و آیین حق فرستاده تا او را بر همه
ادیان پیروز کند، هر چند که مشرکان کراهت داشته باشند.» استاد شهید، مرتضى مطهرى پیروزى نهایى اهل حق را چنین توصیف مىکند: «ظهور مهدى موعود حلقهاى است از حلقات مبارزه اهل حق و اهل باطل که به پیروزى نهایى اهل حق منتهى مىشود.» (13) بیانایشاندرقسمتىدیگرچنیناست: «از
مجموع آیات و روایات استنباط مىشود که قیام مهدى موعود، عجلالله تعالى
فرجهالشریف، آخرین حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل است که از آغاز
جهان برپا بوده است. مهدى موعود تحققبخش ایدهآل همه انبیاء و اولیاء
ومردان مبارزه راه حق است.» (14) براى رسیدن به این هدف، باید آمادگى
لازم نیز در همه ما فراهم آید و این زمانى تحقق مىیابد که در همه شؤون
زندگى، اعم از کارهاى فردى و اجتماعى، اعمال ما بر راستى و درستى استوار
باشد; و شاید به همین جهت است که خداوند در همین آیه مورد بحث قبل از بشارت
به آمدن حق و نابودى باطل، به ما اینگونه آموزش مىدهد که چنین دعا کنیم: «وقل رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق واجعل لى من لدنک سلطانا نصیرا» (15) و بگو پروردگارا! مرا(در هر کارى) صادقانه وارد کن و صادقانه خارج نما، و از سوى خود سلطان و یاورى براى من قرار ده.
این تلقى،
برداشت قشرى مردم از مهدویت و قیام و انقلاب مهدى موعود است که صرفاً
ماهیت انفجارى دارد. فقط و فقط از گسترش، اشاعه و رواج ظلمها، تبعیضها،
اختناقها، حق کشىها و تباهىها ناشى مىشود. در حقیقت، نوعى سامان یافتن
است که معلول پریشان حالى است.
مشاهده ادامه متن در ادامه مطلب...
این تلقى،
برداشت قشرى مردم از مهدویت و قیام و انقلاب مهدى موعود است که صرفاً
ماهیت انفجارى دارد. فقط و فقط از گسترش، اشاعه و رواج ظلمها، تبعیضها،
اختناقها، حق کشىها و تباهىها ناشى مىشود. در حقیقت، نوعى سامان یافتن
است که معلول پریشان حالى است.آنگاه که صلاح (خیر و نیکى) به نقطه صفر
برسد، حق و حقیقت هیچ طرفدارى نداشته باشد، باطل یکّه تاز میدان شود، و جز
نیروى باطل حکومت نکند و فرد صالحى در جهان یافت نشود، این انفجار رخ
مىدهد و دست غیب براى نجات حقیقت - نه اهل حقیقت، زیرا حقیقت طرفدارى
ندارد - از آستین بیرون مىآید.به این ترتیب، هر اصلاحى محکوم است، چرا که
هر اصلاحى یک نقطه روشن است و تا در صحنه اجتماع نقطه روشنى هست دست غیب
ظاهر نمىشود. برعکس، هر گناه، فساد، ظلم، تبعیض، حق کشى و هر پلیدى به
حکم این که مقدمه صلاح کلى است و انفجار را قریب الوقوع مىکند، رواست،
زیرا الغایات تبرّر المبادی؛ یعنى هدفها وسیله هاى نامشروع را مشروع
مىکنند. پس بهترین کمک به تسریع در ظهور و بهترین شکل انتظار، ترویج و
اشاعه فساد است.این گروه طبعاً به مصلحان، مجاهدان، آمران بالمعروف و
نهىکنندگان از منکر با بغض و عداوت مىنگرند، زیرا آنان را از
تأخیراندازان ظهور و قیام مهدى موعود(عج) مىشمارند. بر عکس، اگر خود هم
اهل گناه نباشند، در عمق ضمیر و اندیشه با نوعى رضایت به گناهکاران و
عاملان فساد مىنگرند، زیرا اینان مقدمات ظهور را فراهم مىآورند.
ریشه
این اندیشه در آیات قرآنى و روایات اسلامى نهفته شده و در جهت عکس نظریه
انتظار مخرب است. از آیات قرآن استفاده مىشود که ظهور مهدى موعود حلقه اى
از حلقات مبارزه اهل حق و باطل است که به پیروزى نهایى اهل حق مىانجامد.
سهیم بودن یک فرد در این سعادت موقوف به این است که آن فرد عملاً اهل حق
باشد. مهدى موعود مظهر نویدى است که به اهل «ایمان و عمل صالح» داده شده
است، او مظهر پیروزى نهایى اهل ایمان است. ظهور مهدى موعود منّتى است بر
مستضعفان و خوار شمرده شدگان و وسیلهاى است براى پیشوایى و مقتدایى آنان،
مقدّمه اى است براى وراثت خلیفة اللهى آنها بر روى زمین: (و نُرید أن
نَمُنَّ عَلَى الَّذین استُضعِفوا فِى الأرض و نَجعلَهُم أئمّة و
نَجعَلَهُمُ الوارِثین).
انتظار سازنده
ریشه
این اندیشه در آیات قرآنى و روایات اسلامى نهفته شده و در جهت عکس نظریه
انتظار مخرب است. از آیات قرآن استفاده مىشود که ظهور مهدى موعود حلقه اى
از حلقات مبارزه اهل حق و باطل است که به پیروزى نهایى اهل حق مىانجامد.
سهیم بودن یک فرد در این سعادت موقوف به این است که آن فرد عملاً اهل حق
باشد. مهدى موعود مظهر نویدى است که به اهل «ایمان و عمل صالح» داده شده
است، او مظهر پیروزى نهایى اهل ایمان است. ظهور مهدى موعود منّتى است بر
مستضعفان و خوار شمرده شدگان و وسیلهاى است براى پیشوایى و مقتدایى آنان،
مقدّمه اى است براى وراثت خلیفة اللهى آنها بر روى زمین: (و نُرید أن
نَمُنَّ عَلَى الَّذین استُضعِفوا فِى الأرض و نَجعلَهُم أئمّة و
نَجعَلَهُمُ الوارِثین).ظهور مهدى موعود تحقق بخش وعدهاى است که
خداوند متعال از دیرزمانها در کتب آسمانى به صالحان و متقیان داده است که
زمین ازآن ِآنان است: (وَ لَقَدْ کَتَبْنا فى الزّبُورِ مِنْ بَعْدِ
الذِّکْرِ أنَّ الاَرضَ یَرِثُها عِبادِىَالصّالحون).حدیث معروفِ:
یَمْلَأُ اللّهُ بِهِ الْأرضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ
ظُلْمَاً وَ جَورَاً نیز شاهد، تقویت کننده و مؤید نظریه انتظار سازنده است
نه مؤید نظریه انتظار مخرب، زیرا در این حدیث نیز تکیه بر ظلم و سخن از
گروه ظالمى است که مستلزم وجود گروه مظلوم است و مىرساند که قیام مهدى
براى حمایت مظلومانى است که استحقاق حمایت دارند. بدیهى است که اگر گفته
مىشد: یَمْلَأُ اللّهُ بِهِ الْأرضَ إیماناً وَ تَوحیداً وَ صَلاحاً
بَعْدَ ما مُلِئَتْ کُفْراً وَ شِرْکاً وَ فساداً، مستلزم این نبود که
لزوماً گروهى مستحق حمایت وجود داشته باشد، چرا که در آن صورت، استنباط
مىشود که قیام مهدى موعود براى نجات حقِ از دست رفته و به صفر رسیده است
نه براى گروه اهل حق ولو به صورت یک اقلیت. شیخ صدوق طبق روایتى از امام
صادق(ع) مىگوید: «این امر تحقق نمىپذیرد، مگر این که هر یک از شقى و سعید
به نهایت کار خود برسند». پس سخن در این نیست که سعیدى در کار نباشد و فقط
اشقیا به منتها درجه شقاوت برسند.در روایات سخن از گروه زبده اى است
که به محض ظهور امام به آن حضرت ملحق مىشوند، بدیهى است که این گروه ابتدا
به ساکن خلق نمىشوند، (بلکه قبلاً در میان جامعه اسلامى زیست کرده اند).انتظار
دعوت به نپذیرفتن باطل است، نپذیرفتن بردگى و ستم، انتظار درفش بنیادگر
مقاومت در برابر هر ناحق و هر ستم و ستم گرى است. مجاهدتهاى خستگىناپذیر
شیعه در طول تاریخ گواه بر این است که در این مکتب سازش و سستى راه ندارد.
به شیعه منتظر فرمان داده اند که سلاح خود را همیشه آماده داشته باشد،
باید همچنین باشد، چرا که منتظرانِ برپایى عدالت باید خود به عدالت و داد
تعهد داشته باشد. کجا انسان معتقد متعهد، در دوران عمر خویش ساکت مىنشیند و
هر ظلم و ناحقى را تحمّل مىکند و آرمان اعتقادى و تعهدى خویش را به کنارى
مىنهد تا پس از سالها مصلح موعود بیاید و عقاید و تعهدات او را تحقق
بخشد؟ سستى و سکوت پذیرفته نیست؛ چگونه کسانى به خود اجازه مىدهند که
تعالیم والاى مکتب تشیع را نامتعهدانه تفسیر کنند. اگر خود اهل اقدام
نیستند مردانه و صریح اذعان کنند نه این که با تفسیر غلط بگویند که «اینها
تکلیف نیست». آیا تکلیف مسلمانان این است که بنشینند تا همه چیز بر باد
رود، حتى دین و ناموسشان؟ آیا تکلیف مسلمانى این است که زیر سلطه کافران از
خدا بىخبر بروند، در حالى که خداوند مىفرماید: (وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ
لِلْکافِرینَ عَلَى المُؤمِنینَ سَبیلاً)؛ خداوند هرگز نخواسته که کافران
بر مؤمنان سلطه یابند.شیعه منتظر، به انتظار قائم است، همو که با شنیدن
نامش بر مىخیزد و آمادگى خویش را اعلام مىدارد، پس انتظار مخرب هرگز، هر
چه براى شیعه رقم خورده، انتظار سازنده و امید ساز است و بس!
براى ظهور، وقت
تعیین نشده است ، و همواره وقوع آن را ((امرى ناگهانى )) توصیف کرده اند، و
با واژه هاى ((فجاءة )) و ((بغتة )) از آن سخن گفته اند، که هر دو به
معناى وقوع ناگهانى و یکباره است ....
مشاهده متن در ادامه مطلب....
براى ظهور، وقت
تعیین نشده است ، و همواره وقوع آن را ((امرى ناگهانى )) توصیف کرده اند، و
با واژه هاى ((فجاءة )) و ((بغتة )) از آن سخن گفته اند، که هر دو به
معناى وقوع ناگهانى و یکباره است .امام رضا علیه السلام :((- عن النبى صلى الله علیه و آله :... مثله مثل الساعة ، التى لا یجلیها لوقتها الا هو - عزوجل -، لا یاءتیکم الا بغتة . (372) ))-
امام رضا علیه السلام ، نقل از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله : ...
قیام امام موعود چون رسید قیامت است که وقت آن را جز خداى کسى نداند، و فرا
نرسد مگر ناگهان .در این گونه تعالیم چه بسا این اصل منظور بوده
است که اگر مسلمانان امر ظهور را خیلى دور تصور کنند، امید و حالت انتظار و
آمادگى را از دست مى دهند؛ و این خود زمینه حاکمیت یاءس و بى تعهدى و
بیخبرى را فراهم مى سازد، و جامعه را به نشیب گرایى مى کشاند.امام على علیه السلام :((... لا تعاجلوا الامر قبل بلوغه فتندموا، و لا یطولن علیکم الامد فتقسوا قلوبکم . (373) ))-...
در برپایى حکومت عدل و حق شتاب مى کند، پیش از آنکه زمان (مناسب ) آن فرا
رسد، که پشیمان خواهید شد. و زمان (آن ) را دور و دراز نپندارید که
دلهایتان سخت (و ناامید) شود.امام على بن ابى طالب علیه السلام ،
در این سخن بر دو اصل تاءکید مى کند: نخست اینکه هر حادثه و پدیده اى ،
زمانى ویژه و مناسب دارد. و این امر یعنى ظهور و فرج نیز که بزرگترین پدیده
تاریخ جهان است ، داراى زمان و شرایط ویژه خود است ، و طلب آن پیش از زمان
مناسب و ویژه ، اشتباه است و مایه پشیمانى . دوم اینکه با توجه به ضرورت
وجود شرایط زمین مناسب براى ظهور، نباید زمان ظهور نیز بسیار دور تصور شود و
گمان رود که قرنها و قرنها به درازا خواهد کشید تا این حادثه در تاریخ
زندگى انسان رخ دهد و موعود علیه السلام امتها آشکار گردد. بنابراین هر
جامعه و نسلى بیندیشند که آن تحول و انقلاب به جامعه و زمان و نسل او تعلق
ندارد، نه ، چنین نباید تصور شود تا یاءس و بدبینى بر جامعه حاکم گردد، و
حس امید و حالت انتظار و آمادگى و عنصر صبر از جامعه رخت بربندد. باید راهى
میانه برگزید و چنین پنداشت که در عین حال که زمان و شرایط مناسب براى این
حادثه مهم و بى نظیر ضرورى است ، لیکن این مناسبتها و شرایط ممکن است در
زمانى بس اندک پدید آید و محیط آماده ظهور و فرج گردد، بلکه ممکن است در یک
شب کار ظهور سامان یابد، و صبح آن شب امام ظاهر گردد، چنانکه در احادیث
آمده است .پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله :((المهدى منا یصلح الله له امره فى اللیلة . (374) ))- مهدى ما، کارش در یک شب سامان مى یابد امام صادق علیه السلام :((و توقع امر صاحبک لیلک و نهارک ، فان الله کل یوم هو فى شاءن لا یشغله شاءن عن شاءن ...)) (375) ))-
چشم به راه امر (قیام و انقلاب ) امام خود باش ، در شب و هر روز زیرا که
خدا در هر روز کارى کند، و کارى ، او را از کارى دیگر باز ندارد...ظهور
به اراده الهى وابسته است ، و در هر لحظه ممکن است خواست خدا به این امر
تعلق گیرد که داعى حق فریاد برآورد، و بشریت منحرف را به راه رهنمون شود، و
خوابزدگان را بیدار کند، و آرمانهاى حق و عدل را حاکم گرداند.امام رضا علیه السلام :((اذا رفع علمکم من بین اظهرکم ، فتو قعوا الفرج من تحت اقدامکم . (376) ))-
هرگاه نشانه ها از میانتان برخاست (و امامانتان در گذشتند یا غائب شدند)،
پس چشم به راه فرج (الهى ) باشید، از نزدیکترین جا به خود.مؤ لف ((میکال المکارم )) مى گوید:((ظاهر
این است که این سخن : ((فتو قعوا الفرج من تحت اقدامکم)) کنایه از ظهور
ناگهانى و بدون مقدمات است . بنابراین در تمام زمان غیبت و در هر حالى که
احتمال ظهور مى رود، واجب است انسان آماده یارى رسانى باشد و به امام توجه
داشته منتظر ظهور او باشد)) (377) نیز مى گوید: ((ظهور ناگهانى و
یکباره با احادیثى که براى ظهور، مقدمات و شرایط و علامتهایى معرفى کردند،
چگونه کارساز مى شود. در پاسخ مى گوید: ((آنچه از احادیث بسیار به دست مى
آید این است که تمام آن نشانه ها و شرایط (مهم ) در یک سال رخ مى دهد.
بنابراین واجب است هر دین باور منتظرى در هر سال آماده ظهور رهبر خویش
باشد، چون هر سال احتمال وقوع آن شرایط هست .)) (378) امام عصر علیه السلام خود در توقیعى (نامه اى )، ناگهانى بودن ظهور را بیان مى فرماید:((...فان امرنا بیعثه فجاءة حین لا ینفعه توبة (379) ))-... امر ما (قیام و انقلاب ما) ناگهانى است ، در هنگامى که توبه سردى ندارد.بنابراین
، انتظار درست و صادقانه ، چنین انتظارى است ، و ممکن است در اسرع وقت
نشانه هاى ویژه آن رخ دهد، و به ظهور و قیام و انقلاب امام موعود بینجامد.
پس باید به چنین فرجى آنى و لحظه اى امید داشت که سرنوشت بشریت به یکباره
دگرگون شود. ((زیرا که از پیدا شدن نخستین علامت از علائم حتمى - که پیاپى
خواهد بود - تا رسیدن اصل فرج و بیرون آمدن امام علیه السلام فاصله اى
چندان نیست . درباره ((قتل نفس زکیه ))، شیخ مفید، از حضرت امام محمد
باقر علیه السلام روایت کرده است که فرمود:فاصله قتل نفس زکیه و قیام قائم ، بیش از 15 شب نخواهد بود.البته
، فاصله پاره اى از علائم حتمى ، با ظهور، از 15 شب بیشتر است ، اما چندان
زیاد نیست ، حدود چند ماه ... چنانکه از برخى احادیث فهمیده مى شود.