گویی از یوسف کنعان اثری می آید
میرسد دوره هجران تو پایان دیگر
دل غمگین تو را خوش خبری می آید
چشم دل باز کن و بر افق جاده نگر
که سواری به شتاب از سفری می آید
خیز از این خواب گران با دل و جانت حس کن
که نسیم خوش وقت سحری می آید
بشنو از هر طرف این رایحه ناب وصال
موسم فصل تر و تازه تری می آید
بشکفد بخت جهان زآمدن فصل بهار
دگر این باغ جهان را ثمری می آید
بدرخشد همه جا از اثر پرتو دوست
نوبت تابش و آن جلوه گری می آید