معرفتی از ژرفای وجود
از روایات فراوانی که دربارهمعرفت و شناخت امام زمان از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام وجود دارد، دانسته می شود که از ارکان مهم ارتباط معنوی و قلبی با امام عصر علیه السلام، معرفت به ساحت مقدس اوست؛ از این رو در روایت آمده است: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة؛ هر کس بمیرد، در حالی که امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است» (١)
بعد از ایمان به وجود مقدس حضرت ولیّ عصر علیه السلام، اولین و اساسی ترین وظیفه هر منتظر، معرفت و شناخت هرچه بیشتر نسبت به آن وجود نازنین است. طبیعی است هر چه شناخت انسان از یک حقیقت، گسترده تر و عمیق تر باشد، امکان ارتباط باطنی او با آن حقیقت بیشتر خواهد شد؛ آدمی، با معرفت به حضرت مهدی علیه السلام همه جا و همه وقت، حضور او را لمس می کند و خود را کنار او و در محضر او می بیند.
خداشناسی مقدمه امام شناسی
برای رسیدن به چنین شناختی باید از خدا یاری خواست؛ از این رو در دوران غیبت، خواندن این دعا توصیه شده است:
«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی». (٢)
بار الها! خودت را به من بشناسان که البته اگر خود را به من نشناسانی، پیغمبرت را نخواهم شناخت.
بار الها! پیغمبرت را به من بشناسان که اگر پیغمبرت را به من نشناسانی، حجّت تو را نخواهم شناخت.
بار الها! حجّت خود را به من بشناسان که اگر حجّتت را به من نشناسانی، از دینم گمراه می گردم.
اگر این حالت علاقه با نهایت درجه اش در قلب و روح انسان پدید آمد که امام، آقا و مولای خود را بیش از خویش بخواهد و حاضر باشد که جان در راه او دهد و موانع دنیوی نتواند در مقابلش بایستد، البتّه از طرف آن سرور عنایاتی به او خواهد شد.
خدا را نمی توان شناخت، مگر آن که خودش را (در عقل، فطرت، خلقت و وحی) بشناساند. هم چنین پیامبر و حجّت خدا را نیز کسی نمی تواند بشناسد، مگر آن که او معرفی کرده و بشناساند. بدیهی است اگر کسی خدا را نشناسد، نه پیامبر خدا برایش معنا و مفهومی دارد و نه حجّت خدا و نه وحی خدا و نه صُنع خدا و... .
اطاعت رمز رسیدن به محبوب
برای اینکه انسان به ارتباط و حتّی دیدار پاک ترین و قدسی ترین وجود روی زمین موفق گردد و لیاقت تشرف به محضر مبارک آن امام بزرگوار را پیدا کند، بیش از هر چیز باید خود را به دو خصلت آراسته کند:
1.تقوا؛
2. عشق و محبت به امام.
نردبانی محکم برای صعود
تقوا، یعنی اطاعت کامل خداوند و فرمانبرداری از دستورات او که خلاصه اش انجام واجبات و ترک محرّمات است. تقوا دارای مراتبی است و اگر آدمی این نردبان را تا آخرین پله طی کند، به سعادت بزرگی دست خواهد یافت. پس تقوا، سبب نورانیّت و قرب به آن جناب و اتصال روحی با آن حضرت است.
تقوا
امام زمان علیه السلام در توقیع شریفی به شیخ مفید(ره) می فرماید: «... پس از خداوند بترسید و تقوی پیشه کنید و به خاندان رسالت مدد رسانید. در برابر فتنه هایی که پیش می آید و البته عده ای در این آزمایش و برخورد با فتنه ها هلاک می شوند، مقاومت کنید و البته همه اینها از نشانه های حرکت و قیام ما هستند. اوامر و نواهی ما را متروک نگذارید و بدانید که علی رغم کراهت و ناخشنودی کفار و مشرکان، خداوند نور خود را تمام خواهد کرد،... پس سعی کنید اعمال شما طوری باشد که شما را به ما نزدیک سازد و از گناهانی موجب نارضایتی ما را فراهم نماید بترسید و دوری کنید.» (٣)
بنابراین همچنان که از کلمات گهربار آن وجود مقدّس برداشت می شود، تنها چیزی که مانع از مشاهده آن چهره نورانی است، اعمال ناشایست ماست که آن امام را ناراحت می سازد؛ در حقیقت علّت اصلی حجاب بین ما و آن حضرت در خود ماست؛ معصیت خدا سبب می شود که دل و قلب انسان از محبت خاندان وحی خالی گردد و در اثر آن بُعد روحی و جسمی از امام زمان علیه السلام پیش آید.
عشق و محبت دوطرفه
خصلت دوّم برای ارتباط با امام زمان علیه السلام، عشق به آن حضرت و ایجاد محبّت در خود نسبت به آن مقام مقدّس می باشد. در حدیثی بسیار گرانبها که در آن در مورد رابطه قلبی بین امام معصوم و شیعه، مضامین زیبایی نقل گردیده است، راوی از امام رضا علیه السلام سوال می کند: «آیا شما برای من دعا می نمایید؟» امام می فرماید: «آیا تو غیر از این را گمان می کنی؟» راوی جواب می گوید: «خیر» و سپس حضرت می فرماید: «اگر خواستی که دریابی که مقام محبّت من با تو و اهتمام داشتن من در امر تو چقدر است، پس به قلب خود نظر کن و ببین که در قلبت و در کارهایت چقدر به من محبّت داری و به فکر من هستی.» (٤)
طبیعی است هر چه شناخت انسان از یک حقیقت، گسترده تر و عمیق تر باشد، امکان ارتباط باطنی او با آن حقیقت بیشتر خواهد شد؛ آدمی، با معرفت به حضرت مهدی علیه السلام همه جا و همه وقت، حضور او را لمس می کند و خود را کنار او و در محضر او می بیند.
این یک قاعده کلی است که هر قدر شما به شخصی نزدیک باشید و او را دوست داشته باشید او هم شما را به همان مقدار دوست خواهد داشت. گاهی میشود مُحِبّ و عاشق از یک دوستی عادی، گام را فراتر می گذارد؛ بدین ترتیب که محبوب و معشوق را بیش از خود دوست دارد و او را با همه دنیا عوض نمی کند و حاضر است جان را فدایش کند و اوامرش را بی چون و چرا، اجرا کند، در این صورت مقام محبّت و مودّت به آخرین درجه خود می رسد که شاید قابل وصف نباشد، وقتی چنین حالتی و رابطه ای بین عاشق و معشوق پدید آمد، هیچ چیز نمی تواند مانع اتصال گردد و هیچ سدّی نمی تواند در برابر عاشق بایستد.
اگر این حالت علاقه با نهایت درجه اش در قلب و روح انسان پدید آمد که امام، آقا و مولای خود را بیش از خویش بخواهد و حاضر باشد که جان در راه او دهد و موانع دنیوی نتواند در مقابلش بایستد، البتّه از طرف آن سرور عنایاتی به او خواهد شد.
نزدیکترین راه
البتّه راههای دیگری هم وجود دارد که می تواند زمینه ساز ارتباط با آن حضرت گردد، که به مهمترین آنها اشاره می گردد:
• معرفت و شناخت در حدّ امکان، به آن چهارده نور تابناک خصوصاً حضرت بقیة الله علیه السلام؛
• به یاد آن حضرت بودن در همه اوقات؛
• انتشار دادن نام و یاد آن حضرت در بین مردم؛
• عظیم شمردن نام آن وجود مقدس؛
• دعا برای تعجیل فَرَج در هر صبح و شام در اوقات اذان؛
• هدیه نمودن ثواب عبادات به آن حضرت؛
• قرائت قرآن و عمل به آن و هدیه ختم قرآن به روح مقدّسش؛
• مقیّد بودن به خواندن زیارت عاشورا و زیارت جامعه و نماز شب؛
• توسل به آن حضرت با ادعیه ای که در خصوص آن بزرگوار وجود دارد؛
• انفاق مال برای سلامتی آن حضرت؛
• عزاداری و گریه در مصیبت جدّ بزرگوارش امام حسین علیه السلام؛
• صلوات بر محمّد و آل محمّد، برای سلامتی حضرت؛
• یاری رساندن به شیعیان آن حضرت و رفع مشکلات دوستان آن بزرگوار.
سخن آخر اینکه هر چند همه ما مشتاق دیدار آن یار غایب هستیم اما وظیفه مان این است که با بالا بردن معرفتمان نسبت به ایشان و اعمال و رفتار صحیح ارتباط معنوی خد را با آن حضرت تقویت نموده و در راه زمینه سازی ظهور تلاش کنیم.
پی نوشت:
1) کمالالدین، شیخ صدوق، ج2، ص409
2) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۰۲، ص۱۶۵
3) احتجاج جلد 2، صفحة 597،بحار الانوار جلد 3، صفحة 175.
4) احتجاج، طبرسی، ج۲، ص۵۹۹.