امام
ابوالحسن علی النقی الهادی علیه السلام در نیمه ذی حجه سال 212 هجری، در
اطراف مدینه، در محلی موسوم به «صَریّا» چشم به جهان گشود. امام هادی علیه
السلام در سال 220 هجری، در هشت سالگی، بعد از شهادت پدر بزرگوارش امام
جواد علیه السلام به امامت رسید. مدت هدایت و امامت آن حضرت، 33 سال بود و
در 41 سالگی، در سوم رجب سال 254 هجری در شهر سامرا بر اثر زهری که با
دسیسه مُعتز، سیزدهمین خلیفه عباسی به ایشان خورانده شد، مسموم گردید و به
شهادت رسید. مشهورترین القاب آن بزرگوار، نقی و هادی است و کنیه آن حضرت،
ابوالحسن بود....
متن کامل در ادامه مطلب....
سیری کوتاه در زندگی امام
امام
ابوالحسن علی النقی الهادی علیه السلام در نیمه ذی حجه سال 212 هجری، در
اطراف مدینه، در محلی موسوم به «صَریّا» چشم به جهان گشود. امام هادی علیه
السلام در سال 220 هجری، در هشت سالگی، بعد از شهادت پدر بزرگوارش امام
جواد علیه السلام به امامت رسید. مدت هدایت و امامت آن حضرت، 33 سال بود و
در 41 سالگی، در سوم رجب سال 254 هجری در شهر سامرا بر اثر زهری که با
دسیسه مُعتز، سیزدهمین خلیفه عباسی به ایشان خورانده شد، مسموم گردید و به
شهادت رسید. مشهورترین القاب آن بزرگوار، نقی و هادی است و کنیه آن حضرت،
ابوالحسن بود.
القاب امام هادی علیه السلام
برای امام هادی
علیه السلام به تناسب خوی و صفاتش، القابی را ذکر کرده اند که هرکدام،
دارای شأن نزول و فلسفه ای است. لقب های زیر، بخشی از القاب آن حضرت است:
1. نقی، به معنای پاک، پاکیزه از آلودگی و انحراف؛
2. مرتضی، به خاطر پسندیده بودن خوی و رفتارش در برخوردها و روابط؛
3. عالِم، به دلیل دانش بسیار و پردامنه اش در عرصه های گوناگون علمی و فرهنگی؛
4. عسگری، به خاطر اقامتش در محیط نظامی که به دستور دشمن صورت گرفته بود؛
5. رشید، به دلیل رشد یافتگی و هدایت شدگی او از سوی حق؛
6. وفی، به معنای وفادار و انجام دهنده عهد و پیمان، به تمام و کمال.
هادی امت ه
خدا را پیوسته برای هدایت مردم، حجّت هاست. امام هادی علیه السلام هادی امت
و هدایت یافته از غیب بود. فروغی که از خورشید وجودش می تابید، روشن کننده
افکار و راهنمای مردم بیدار بود. ظلمت حاکم، آن «حق مظلوم» را به زندان
افکند و در حصر نهاد، امّا آن «نور زندانی» پیوسته روشنایی می بخشید و بر
دل های دوست دارانش حکومت داشت؛ نه با سلاح، که با فلاح، و نه با قدرت
نظامی، که با فضیلت اخلاقی.
سخن چینان، از جاذبه معنوی و برتری علمی اش در آتش حسد می سوختند و حاکمان
او را رقیب حکومت می دانستند. او را از مدینه به سامرا بردند، تا مدینه بی
خورشید بماند و پروانه ها سرگردان.
سلام بر جان روشن و ضمیر فروزانش که با نیایش و نجوا با خدا مأنوس بود و سجّاده و سحر، گواه یک عمر تهجّد و شب زنده داری اش بود.
مادر عارف
مادر امام
هادی علیه السلام زنی پاک دامن بود و در زهد و تقوا، در زمان خود بی نظیر
به شمار می آمد. ایشان در بیش تر روزهای سال، روزه مستحبّی می گرفت و امام
هادی علیه السلام در شأن او فرمود: «مادرم، عارف به حق من بوده و از اهل
بهشت می باشد. خداوند نگهبان و حافظ اوست و شیطانِ سرکش به او دسترسی
ندارد». ایشان هم چنین بر اساس اسناد دیگری، درباره مادرش می فرماید: «او
از مادران پرهیزکاران و صالحان است که از فرمان خداوند سرپیچی نمی کند. اهل
زهد و عرفان، متعبّد و از زنان بی مانند و بی همتای عصر بود و در مدینه،
همگان او را به پاکی و تقوا می شناختند و او را سیّده می خواندند».
طاغوت های معاصر امام
امام هادی
علیه السلام از لحظه وفات پدر بزرگوارش و پذیرفتن وظیفه خطیر امامت جامعه
تا هنگام شهادت، دورانی پرمبارزه، استقامت و پایداری سیاسی و عقیدتی را پشت
سرگذاشت. مدت زندگانی آن امام هُمام، مصادف با حکومت دشمنان کینه توزِ
فرزندان ابوطالب، به ویژه فرزندان پاک علی و فاطمه علیه السلام بود؛ کسانی
که همه عمر برای ریشه کنی این راست قامتان جاودان تاریخ، از هیچ اقداماتی
فروگذار نکردند. طاغوت های معاصر امام هادی علیه السلام از این قرارند:
معتصم (برادر مأمون)، واثِق (پسر معتصم)، متوکل (برادر واثق و دهمین خلیفه
عباسی)، مُنتَصَر (پسر متوکل)، مُستعین (پسر عموی منتصر)، و مُعتَز (پسر
دیگر متوکل) بودند.
عبادت امام هادی علیه السلام
حضرت امام هادی علیه السلام در زهد و عبادت یگانه بود. ایشان همانند دیگر
امامان ما، همواره شب هنگام به پروردگارش روی می آورد و شب را با حالت خشوع
به رکوع و سجده سپری می کرد و سر بر خاک می نهاد. ایشان پیوسته دعا می کرد
و می فرمود: «بارالها! گنهکاری بر تو وارد شده و تهی دستی به تو روی آورده
است. تلاشش را بی نتیجه مگردان و او را مورد عنایت و رحمت خویش قرار ده و
از لغزشش درگذر».
آن چیزی که
امام هادی علیه السلام را محبوب دل های همگان ساخته بود، پیوند با خدا،
تکیه بر آفریننده بی نیاز، غنای از بنده سراسر نیاز، وارستگی از دنیای
فانی، وابستگی به ابدیت بی پایان و دلدادگی به عبادت بود.
تصرف در هستی
امام هادی
علیه السلام در سایه عبادت و نزدیکی به خداوند متعال، به درجه های والایی
از رشد و کمال رسیده بود. ایشان از حقیقت اندیشه های انسان ها، عالم طبیعت،
جهان پدیده ها و حتی گیاهان و حیوانات آگاه بود. در همین زمینه، در تاریخ
نقل شده که در منزل متوکل و در اطاقش، پرندگانی وجود داشتند که در قفس
نگهداری می شدند. هنگامی که متوکل در حضور امام هادی علیه السلام می خواست
سخن بگوید، پرندگان شروع به سر و صدا می کردند و مانع صحبت کردن او می
شدند، ولی به محض این که امام هادی علیه السلام لب به سخن می گشودند،
پرندگان ساکت می شدند و گویی آن ها نیز به سخنان دُرافشان و پرگُهر آن
بزرگوار، گوش جان می سپرند.
امام در مدینه
از مجموع 33 و اندی سال دوران امامت امام هادی علیه السلام حدود سیزده سال
آن در مدینه سپری شد. ایشان در طول این مدت، با استفاده از ضعف و آشفتگی
دستگاه خلافت، به تبیین و گسترش مبانی اعتقادی و فرهنگی اسلامی و هدایت امت
مسلمان همّت گمارد و از سرچمشه زلال و مطمئن امامت، تشنگان حقیقت و عدالت
را سیراب کرد.
دانش پژوهان و
حق جویان، از هرسو به محضر ایشان روی می آوردند و از دانش خدادادیِ امام
علیه السلام استفاده می کردند. شیعیان و دوستان اهل بیت ـ که تعدادشان در
آن زمان زیاد شده بود ـ از نقاط مختلف، به ویژه ایران، عراق و مصر به طور
حضوری یا از راه نوشتن نامه، مسایل و مشکلاتشان را مطرح کرده، از آن گرامی،
رهنمود می گرفتند.
خطر امام برای توکل
هنگامی که
حضور امام هادی علیه السلام در مدینه منوّره برای حکومت متوکل به یک خطر
جدّی تبدیل شد و اسباب اضطراب و نگرانی صاحبان زر و زور را فراهم آورد، و
تمام دشمنان، دست به دست یکدیگر دادند و سعی کردند که چنین به متوکل وانمود
کنند که امام هادی علیه السلام خود را برای یک نهضت عمومی آماده می سازد.
سرانجام متوکل تصمیم گرفت در سال 243 ق، حضرت هادی را از مدینه به سامرا
بیاورد تا به راحتی ایشان را تحت نظر داشته باشد. مردم به خوبی می دانستند
که شخصیت با عظمت امام و نفوذ بسیار آن حضرت در میان مردم و توجه عمومی
جامعه به رهنمودهای آن بزرگوار، موجب شده که متوکل، امام را به سامرا
فراخواند.
دلیل احضار امام به سامر
دلیل آن که
متوکل عباسی، حضرت امام هادی علیه السلام را از مدینه به سامرا احضار کرد،
گرایش بیش از اندازه مردمان آن زمان به آن حضرت بود؛ چنان که در تاریخ آمده
است که «یزداد» پزشک مسیحی دربارِ عباسی گفته بود: «براساس آن چه شنیده
ام، انگیزه متوکل از احضار «علی بن محمد» به سامرا، این بوده که مبادا
مردم، به ویژه چهره های سرشناس، به وی گرایشی پیدا کنند و در نتیجه، حکومت
از دست بنی عباس خارج شود».
به سوی سامر
امام هادی علیه السلام به همراه خانواده اش به سوی سامرا حرکت کرد و
نظامیانِ یحیی بن هرثمه، فرستاده متوکل عباسی هم با ایشان همراه بودند.
ظاهر قضیه این بود که آن حضرت را به حرمت و احترام به سوی سامرا می بردند.
یحیی، خود شخصا مأموریت کوچ دادن امام را عهده دار و مراقب ایشان بود. او
بر اثر دیدن عبادت و شرایط تقواییِ ویژه امام، نسبت به ایشان ارادتی پیدا
کرد و دست امام را در مسیر حرکت برای انتخاب مسیر بازگذاشت و هر کجا که
امام میل توقف و استراحت داشت، با ایشان موافقت می کرد. امام در مسیر حرکت،
به سوی کوفه و نجف رفت و برای آخرین بار، قبر جدّش امام علی علیه السلام
را زیارت نمود.
سپس وارد بغداد شد و مردم استقبال عجیبی از ایشان کردند.
معجزه ای در مسیر سامر
هنگامی که
حضرت امام هادی علیه السلام را از مدینه به سامرا می بردند، حادثه ای شگفت
انگیز در بین راه رخ داد. این حادثه از این قرار بود که افراد کاروان، شاهد
باریدن باران، در یک روز گرم تابستانی بودند. یک روز به هنگام عبور از
بیابان های خشک و بی آب و علف که آفتاب گرم کویری، آن را تفتیده ساخته بود،
همراهان دیدند که امام علیه السلام عبایش را بر سر کشید و پای شترش را بست
و خود را برای حفاظت در برابر باران آماده ساخت. در آن هوای گرم تابستانی
که هرگز انتظار چنین امری نمی رفت و شواهدی هم دلالتی به وقوع ریزش باران
نبود، ناگهان ابرهای تیره ای از راه رسید، باران تندی در گرفت و همه
همراهان و سربازان محافظ را در شگفتی فروبرد.
اقدامات متوکل بر ضد امام علیه السلام
هنگامی که
امام هادی علیه السلام به سامرا رسید، متوکل که از خلفای ظالم عباسی بود،
روش سیاسی خود را چنان اتخاذ نمود که امام را تحت فشار قرار دهد. او توطئه
ها و نقشه های گوناگونی برای از میان برداشتن حضرت طراحی کرد و به شیوه های
مختلف کوشید تا وجهه عمومی حضرت هادی علیه السلام را لکّه دار نماید، اما
آن امام والامقام، سیاست متوکل را به خوبی درک می کرد و به بهترین شکل با
آن به مقابله برمی خواست. برخی از اعمال توهین آمیز متوکل عبارت بودند از:
1. مخدوش جلوه دادن امامت و تحقیر امام علیه السلام ؛ 2. احضار امام علیه
السلام در دل شب به کاخ خلافت؛ 3. یورش سربازان تُرک در دل شب به خانه آن
حضرت و تفتیش خانه و دستگیر کردن امام هادی علیه السلام .
شکوه معنوی امام
از
ابوالعباس، کاتب دربار متوکل نقل شده است که: در حضور او بودم که صحبت از
امام هادی علیه السلام شد. متوکل گفت: به خدا قسم که آن کافر را که به دروغ
ادعای امامت می کند، خواهم کشت. آن وقت چهار غلامش را خواند که به دنبال
امام هادی بروند و آن حضرت را به آن جا بیاورند. هنگامی که امام هادی علیه
السلام وارد شد و چشم متوکل به امام افتاد، با کمال تعجب و شگفتی، دیدیم از
تخت پایین آمد و به سوی آن حضرت دوید و در حالی که حضرت را در آغوش گرفته
بود، می گفت: آقای من، سرور من، ای مولای من. بعد پرسید: ای آقای من! چرا
در این وقت تشریف آوردید. امام فرمود: قاصد تو آمد و مرا طلبید. متوکل گفت:
دروغ به عرض شما رسانده اند. آن گاه به وزیر خود گفت که امام را به خانه
اش بدرقه کنند. پس از خارج شدن امام علیه السلام مأموران او گفتند: ای
خلیفه! دستور تو، با اعمالی که انجام دادی فرق می کرد. متوکل گفت: هیبت و
شکوه او بی اختیار مرا گرفت.
اهل بیت در زیارت جامعه کبیره
زیارت جامعه
کبیره، در واقع آموزنده فهرستی از امام شناسی است. در بخشی از آن، درباره
اهل بیت علیهم السلام می خوانیم: «سلام بر شما ای خاندان نبوّت، و جایگاه
رسالت، و محل رفت و آمد فرشتگان، و نزول گاه وحی، و معدن رحمت و خزانه
داران علم، و نهایت بردباری وحلم، و ریشه های کرامت و پیشوایان امت ها، و
صاحبان نعمت ها، و ریشه های نیکوکاران، و پایه های خوبان، و سرپرست بندگان
خدا، و نقطه اتّکای شهرها، و درهای ایمان، و امین های خدای رحمان، و چکیده
پیامبران، و برگزیده مرسلان، و خاندان پیامبرِ برگزیده پروردگار جهانیان،
رحمت خدا و برکات او بر شما باد».
در زلال کلام نور
مسخرگی، راه و رسم سفیهان و شیوه جاهلان است.
آن کسی که وجودش بر او خوار آید، از شرّش ایمن مباش.
ستم کارِ بردبار ممکن است به خاطر حلم و بردباری اش مورد عفو قرار گیرد.
کسی که دوستی و خیرخواهی و نظرش را در اختیار تو بگذارد، تو نیز اطاعت خود را در اختیار او بگذار و پذیرش داشته باش.
هر کسی عقل و محبت، هر دو را برای تو به کار بست، تو نیز پیروی از او را بپذیر.
کسی که حق با اوست، ولی سفیهانه عمل می کند، ممکن است نور حقش را به دلیل عمل سفیهانه اش خاموش سازد.
کسی که از
خدا پروا داشته باشد، از او پروا دارند؛ و کسی که از خدا اطاعت کند، از او
اطاعت کنند؛ و کسی که از آفریدگار اطاعت کند، از خشم آفریدگار باکی ندارد.
شهادت
با وجود آن که امام هادی علیه السلام در سامرا تحت مراقبت شدید بود و در
این راه، رنج ها و مرارت های فراوانی تحمل کرد، ایشان به کم ترین سازشی
باستمگران تن نداد. این امر برای خلفای ستمگر عباسی، هراس آور و غیرقابل
تحمل بود و از این رو، تنها راه خاموش کردن آن نور خدا را، از میان برداشتن
آن بزرگوار دانستند و بدین ترتیب، امام هادی علیه السلام نیز هم چون
امامان پیشین علیه السلام ، به مرگ طبیعی از دنیا نرفت؛ بلکه در عصر خلافت
معتز مسموم گردید او در ماه رجب سال 254 هجری به شهات رسید. ایشان، سپس در
شهر سامرا، در منزل خویش به خاک سپرده شد و بدین ترتیب، میراث والای امامت
را به فرزند بزرگوارشان امام حسن عسگری علیه السلام واگذاشت.
کرامات امام هادی(ع)
همراه
امام هادی(ع) در یکی از خیابان های مدینه راه می رفتم. خواستم از امام
هادی(ع) مسئله ای را بپرسم اما قبل از اینکه سؤالم را مطرح کنم، امام به من
فرمود: «ما در جای شلوغی هستیم و مردم در رفت وآمدند. اکنون زمان خوبی
برای سؤال کردن نیست».
دوم
ماه رجب به روایتی ولادت امام هادی(ع) و سوم آن مصادف با شهادت جدّ
بزرگوار امام زمان(ع) است. امام بزرگواری که چندی است حرمت حریم محترمش،
شکسته شده و غبار مظلومیت آن بر چهرة پیروان حضرتش سنگینی می نماید. آنچه
تقدیم تان می شود، گوشه هایی از فضایل و کرامات آن پیشوای معصوم(ع) است.
احترام پرندگان به امام هادی(ع)
ابوهاشم جعفری می گوید:
متوکل،
تالار آفتاب گیری درست کرده بود که پنجره های مشبک داشت و داخل آن پرندگان
خوش آواز را رها ساخته بود. روزهایی که سران حکومت برای سلام رسمی و تبریک
نزد او می آمدند، متوکل درون همین تالار می نشست اما بر اثر سروصدای
پرندگان، نه حرف دیگران را می شنید و نه دیگران حرفش را می شنیدند.
فقط
وقتی که امام هادی(ع) وارد می شد، تمام پرندگان ساکت و آرام می شدند و تا
وقتی آن حضرت(ع) از آنجا خارج نمی شد، سر و صدایی نمی کردند
آگاهی امام هادی(ع) از سؤال اصحاب
محمد بن شرف می گوید:
همراه
امام هادی(ع) در یکی از خیابان های مدینه راه می رفتم. خواستم از امام
هادی(ع) مسئله ای را بپرسم اما قبل از اینکه سؤالم را مطرح کنم، امام به من
فرمود: «ما در جای شلوغی هستیم و مردم در رفت وآمدند. اکنون زمان خوبی
برای سؤال کردن نیست».
امام هادی(ع) و شفای نابینا
هاشم بن زید می گوید:
با
چشمان خود دیدم که کوری را نزد امام هادی(ع) آوردند و امام، او را بینا
کرد. و نیز دیدم که با گِل، پرنده ای درست کرد و در آن دمید، و پرنده جان
گرفت و به پرواز درآمد.
به امام گفتم: میان شما و حضرت عیسی(ع) تفاوتی نیست!
امام فرمود: «من از او هستم و او از من است».3
واثق مُرد، ابن زیات کشته شد
خیران اسباطی می گوید: وقتی که درمدینه خدمت حضرت هادی(ع) رسیدم، فرمود: «از واثق (پادشاه وقت) چه خبر داری؟»
گفتم:
قربانت شوم، به سلامت بوده وده روز پیش او را ملاقات نمودم. فرمود: «اهل
مدینه می گویند: مرده است». وقتی که فرمود: می گویند، دانستم که گفتار خود
او ست. سپس فرمود: «جعفر (متوکل) چه می کرد؟» گفتم: در زندان به بدترین حال
بود.فرمود: او (بعد از واثق) صاحب این امر (سلطنت) است. فرمود: ابن زیات
(وزیر و اثق) چه می کرد؟ گفتم: قربانت! مردم با او هستند وفرمان، فرمان
اوست. حضرت فرمود: «این مقام برای او شوم است»، سپس ساکت شد و فرمود:
«ناچار مقدرات خداوند و احکام الهی جاری می شود».
ای خیران! واثق مرد، ومتوکل به جای او نشست، و ابن زیات کشته شد، گفتم: کی؟ قربانت شوم! فرمود: شش روز پس از خروج تو (از مدینه).
هرگز با وی همنشین نمی شوی!
یعقوب
بن یسار روایت می کند که، متوکل می گفت: وای بر شما، کار ابن الرضا حضرت
هادی(ع) مرا عاجز کرده، نه حاضر است با من شراب بخورد و نه در مجلس شراب من
بنشیند؛ ونه من در این امور فرصتی می یابم (که او را به این کارها وارد
کنم) گفتند: اگر از او فرصتی نیابی، در عوض این برادرش موسی است که شراب
خوار و نوازنده است، می خورد و می نوشد و عشق بازی می کند، بفرستید او را
بیاورند و مطلب را بر مردم مشتبه کنید. بگویید حترام وارد کردند، وهمه بنی
هاشم، سران لشکر و مردم استقبالش کردند، و غرض این بود که وقتی می رسد
املاکی به او واگذار کند و دختری به او بدهد و ساقیان شراب وکنیزکان
نوازنده را نزد او بفرستد، و با او مواصله و احسان کند، و منزل عالی برایش
قرار دهد که خود در آنجا به دیدنش رود. وقتی که موسی وارد شد، حضرت هادی(ع)
در پل وصیف، جایی که آنجا به استقال واردین می روند، با او ملاقات کرده،
به او سلام نمود و حقّش را ادا کرد، سپس فرمود: «این مرد تو را احضار کرده
که احترامت را هتک و پایمال کند و رتبه ات را پایین آورد، مبادا هرگز به
شراب خواری اقرار کنی». موسی گفت: اگر مرا برای اینکار خواسته پس چه کنم؟
فرمود: رتبه خویش فرو میاور و چنین کاری نکن که او هتک احترام تو را خواسته
است. موسی نپذیرفت و حضرت تکرار کرد، تا چون دید اجابت نمی کند، فرمود:
ولی بدان که مجلس مورد نظر او مجلسی است که هرگز تو با او در آن جمع نمی
شوید.
همان
شد که حضرت فرمود، سه سال موسی آنجا اقامت کرد و هر روز صبح بر درب سرای
او می رفت. یک روز می گفتند: مست است فردا صبح بیا، روز دیگر می رفت، می
گفتند: دوا خورده و روز دیگر می گفتند: کار دارد، و سه سال به همین منوال
گذشت تا متوکل از دنیا رفت و در چنین مجلسی با هم جمع نشدند
بازگرد جز خیر چیزی نمی بینی!
کافور
خادم گوید: در سامره در مجاورت حضرت هادی(ع) صنعت گرانی بودند، وآنجا مثل
شهری شده بود. یونس نقاش بر آن جناب وارد می شد وخدمت او می کرد. روزی
لرزان آمد و گفت: سرور من! شما را وصیت می کنم که با اهل و عیالم نیکی
کنید. فرمود: «چه خبر است؟» گفت: خیال دارم فرار کنم. حضرت تبسم کنان
فرمود: «چرا؟» گفت: برای اینکه ابن بغا (گویا از سران ترک بوده) نگین بی
ارزشی برای من فرستاد که بر آن نقشی بزنم. موقع نقاشی دو قسمت شد، وفردا
وعده اوست که [آن نگین را پس] بگیرد (موسی بن بغا) هم که حالش معلوم است،
یا هزار تازیانه می زند یا می کشد.
حضرت
فرمود: «برو به منزلت، تا فردا فرج می رسد و جز خیر، چیز دیگری نیست». باز
فردا صبح زود لرزان آمد وگفت: فرستادة او آمده، نگین را می خواهد. فرمود:
«برو که جز خیر نمی بینی». گفت: چه جواب گویم؟ خندید و فرمود: «برو ببین چه
خبر آورده، هرگز جز خیر نیست». رفت و بعد از مدتی خندان بازگشت وعرض کرد:
فرستاده گفت: کنیزکان بر سر این نگین خصومت می کنند، اگر ممکن است آن را دو
قسمت کن تا تو را بی نیاز کنیم. حضرت فرمود: «خداوندا! سپاس، مخصوص توست
که ما را از آنها قرار دادی که حق شکر تو را بجای آورند، به او چه گفتی؟»
عرض کرد: گفتم مرا مهلت دهید تا دربارة آن فکرکنم چگونه این کار را انجام
دهم. فرمود: «درست گفتی
چنین گمانی نکن!
از
حسن بن مصعب مدائنی روایت شده که، مسئله سجده بر شیشه را (به وسیله نامه
ای که نوشته بودم) از امام علی النقی(ع) پرسش نمودم. چون نامه را فرستادم
با خود گفتم: شیشه هم از چیزهایی است که زمین آن را می رویاند و گفته اند
که آنچه را زمین می رویاند می شود بر آن سجده کرد!
از
طرف آن حضرت جواب آمد: «بر شیشه سجده مکن، اگر گمان می کنی که آن هم از
اشیایی است که زمین آن را می رویاند (درست است) ولی استحاله شده». زیرا
شیشه از ریگ ونمک است، نمک هم از زمین شوره زار است (وبه زمین شوره زار نمی
شود سجده کرد).
پدرم شهید شد
هارون
بن فضل گوید: در آن روزی که امام جواد(ع) از دنیا رفت، شنیدم که امام علی
النقی(ع) این آیه را تلاوت می فرمود: «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون، پدرم
امام جواد(ع) از دنیا رحلت کرد». از آن حضرت پرسیدند: شما از کجا می دانی؟
فرمود: «ضعف وسستی دچار به من دست داد، که سابقه آن را نداشتم.
جبّة زن قمی را بازگردان
محمد
بن احمدمنصوری ازعموی پدرش نقل می کند که، روزی نزد متوکل رفتم در حالتی
که مشغول شرب خمر بود. مرا هم دعوت به خوردن کرد، گفتم: من هرگز نخورده ام.
گفت: تو با علی بن محمد (العیاذ بالله) می خوری. گفتم: تو نمی دانی که در
دستت چیست؟ این سخنان تنها به تو ضرر می رساند وبرای او زیانی ندارد. این
جسارت متوکل را خدمت حضرت عرض نکردم، تا روزی فتح بن خاقان ـ وزیر متوکل ـ
به من گفت: به متوکل گفته اند: مالی از قم (برای حضرت هادی(ع)) می آید و
دستور داده که من در کمین آن باشم و خبرش را به او برسانم، تو بگو بدانم که
از کدام راه می آید؟ تا من در آن راه بروم. خدمت حضرت رفتم (که جریان را
به عرض مبارک برسانم) دیدم کسی آن جا است که نمی توانستم حرفی بزنم. حضرت
تبسم کرد و فرمود: «ای ابو موسی! خیر است، چرا آن پیغام اوّل را نیاوردی؟»
(یعنی آن حرفی که اول متوکل راجع به حضرت گفت) عرض کردم: سرور من! ملاحظه
تعظیم و اجلال شما را نمودم. حضرت فرمود: «مال امشب وارد می شود و ایشان به
آن دست نمی یابند، امشب را اینجا بمان».
ابو
موسی می گوید: شب را آنجا ماندم وچون امام برای نماز شب برخاست، در رکوع
سلام داد ونماز را قطع کرد و فرمود: آن مردی که منتظرش بودیم با مال آمده
وخادم از ورودش جلو گیری می کند، برو مال را تحویل بگیر. رفتم و انبانی را
که مال در آن بود، گرفتم و خدمت آن جناب بردم. ایشان فرمود: «به او بگو: آن
جُبه ای (لباس) را که آن زن قمی داد و گفت: این ذخیرة جدّه من است، بده».
رفتم وگفتم، و او گفت: آری آن را خواهرم پسندید و با این عوض کرد، می روم
ومی آورم. فرمود: «بگو خدا اموال ما را حفظ می کند، جبّه را از شانه ات
درآور». چون پیغام را رساندم وجبّه را از شانه اش بیرون آورد، غش کرد. حضرت
بیرون آمده و شرح حالش پرسید. گفت: من (راجع به امامت شما) در شک بودم و
اینک یقین کردم.
۰۰
۷۸ کاربر این مطلب را دیده اند و تعداد کل بازدید ها از این پست : ۹۰