حکمت بی پایان خداوندی و لطف بی کران
الهی، سرنوشت بشر را برای این رقم زد که از درون و بیرون راه خیر و شر به
او بنمایاند تا گروهی راه خیر گزینند و شاکر باشند و گروهی به شر رو آرند و
کفران ورزند. چه بسیار پیامبرانی که از سوی آن مهربان لطیف پیام
آوردند! بارها در قبایل مختلف پیامبرانی به رسالت برگزیده شدند و به مهر و
قهر بشر را به راه راست خواندند و انسان، این غرقهی دریای جهالت و
خودخواهی و رفاه طلبی با این لطف ارزشمند الهی چنان کرد که در تاریخ آمده
است.«هیچ رسولی به سویشان فرستاده نشد مگر آن که او را استهزاء کردند»
.......
حکمت بی پایان خداوندی و لطف بی کران
الهی، سرنوشت بشر را برای این رقم زد که از درون و بیرون راه خیر و شر به
او بنمایاند تا گروهی راه خیر گزینند و شاکر باشند و گروهی به شر رو آرند و
کفران ورزند. [1] چه بسیار پیامبرانی که از سوی آن مهربان لطیف پیام
آوردند! بارها در قبایل مختلف پیامبرانی به رسالت برگزیده شدند و به مهر و
قهر بشر را به راه راست خواندند و انسان، این غرقهی دریای جهالت و
خودخواهی و رفاه طلبی با این لطف ارزشمند الهی چنان کرد که در تاریخ آمده
است.«هیچ رسولی به سویشان فرستاده نشد مگر آن که او را استهزاء کردند». [2]
به
جز گروهی اندک که نور ایمان به دلشان تابید، راه راست را شناختند و
برگزیدند و به سعادت رسیدند و آبشار الطاف خدا هم چنان فیضان میکرد تا آن
که ارسال رسل به نگین خاتم رسید و خاتم الانبیاء محمد مصطفی صلی الله علیه و
آله و سلم، تنها دلیل هستی عالم، مظهر «لولاک لما خلقت الافلاک» به نور
پیامبری مبعوث شد.
تا دین خدا را کامل گرداند و حجت را بر مردم تمام
کند، اما چه سنگها که به دست جهالت مردم پیشانی مبارکش را نشکافت و چه
اهانتها که از درون غفلت زده و تاریک خفاشان سیه دل، دل مهربانش را نیازرد
تا آن که در غدیری از نور، در نقطهی تولد دوبارهی خلقت، رشتهی ولایت به
زنجیرهی امامت مولا علی و فرزندان او متصل شد. و این آیه نازل گردید که:
«امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم». [3]
پس
از آن، تاریخ خونبار و اشک آلود شیعه، خود، حکایت مردمی است که در بارش
باران الطاف خداوندی به زیر چتری از جهالتها، قساوتها، دنیاطلبیها و
عافیت گزینیها پناه جستند و حرمان و خزان را برگزیدند و این نعمت تامه
الهی را به سیاهی ظلم خود آزردند، چه آنان که در پی دنیا و زرق و برق و
منصب و مقامش دست به خون گلهای بوستان عصمت آلودند و چه آنان که
بیاعتنایی، بیخیالی و آرامش طلبیدند و آنچه باقی ماند، حکایت پیچیدن صدای
نالهای در چاه بود و پرپر شدن یاسی پشت دری سوخته و جگری شرحه شرحه در
تشت و سری خونآلود بر نیزه و داستان ادامه دار ظلمها، زندانها،
شکنجهها، بیحرمتیها و دستها و زبانهای زهرآلود.«عجب صبری خدا دارد!»
[4]
باران لطف الهی پایان پذیر نیست. فیضان الطاف او خاموش نمیشود و
چشمهی رحمت و فیضش نمیخشکد. ارسال رسل، فرستادن راهنما و روشن داشتن
چراغی فرا راه زندگی بشر، از الطاف ویژه و ضروری اوست که لحظهای قطع
نمیشود و ذره ای کاستی نمیگیرد. آخرین حجت خدا ختم امامت و ولایت و نگین
درخشان این انگشتری پا به عرصهی وجود مینهد. درست در زمانی که از همان
گاه تولد دست قساوت و شرارت حکام وقت با شمشیر کین در کمین اوست.اما برای
مردمی که بیشترشان نمیاندیشند، [5] تدبر نمیکنند [6] و بیشترشان ستمکار
و نادانند، لطف خدا از پس پردهی غیب جاری میشود.برای آنها که با همهی
نیازشان به نور و گرما و حیاتبخشی خورشید، چشم دیدن خورشید را ندارند.
تاریخ
خونبار و اشک آلود شیعه، خود، حکایت مردمی است که در بارش باران الطاف
خداوندی به زیر چتری از جهالتها، قساوتها، دنیاطلبیها و عافیت گزینیها
پناه جستند و حرمان و خزان را برگزیدند و این نعمت تامه الهی را به سیاهی
ظلم خود آزردند، چه آنان که در پی دنیا و زرق و برق و منصب و مقامش دست به
خون گلهای بوستان عصمت آلودند
خورشید از پشت ابر، حیات
میبخشد و نور میتابد. چه حکمت با عظمتی و چه لطف بینهایتی! چه قدر خدا
صبور و مهربان است و چه قدر انسان غفلت زده و عصیانگر! اینک ما در عصر
غیبت، در فراق او میسوزیم و در حرمانش از حسرت لبریزیم و از دوریاش به
خدا شکوه میکنیم. چه سخت است این حرمان! چه دشوار است این فراق، که از
ماست که بر ماست! و او خواهد آمد و با شمشیر پولادین عدالت در دست، به
انتقام همه ظلمهایی که بر بوستان عصمت رفته است، بر خواهد خاست. خداوندا!
چه بسیار احسانی که تو بر ما روان کردی و چه بسیار ستمی که ما بر خود روا
داشتیم! ای مهربان! ما را به جهالتمان در مگیر، به لغزشهامان چشم مینداز،
به دست کوته و بخت پریشانمان منگر و چشمانمان را به جمال دل آرایش روشن
کن، پرتوی از نور درخشان خورشید وجودش را بر ما بتابان و حیاتی
دوبارهیمان بخش، بویی از شمیم خوش عطرش را به مشاممان برسان تا به
سرمستیاش آسمانی شویم. یک قطره از زلال حیات بخش مهرش در سبویمان ریز تا
بهاری شویم و موعد ظهورش را برسان که سخت عطشناک و منتظریم، یا لطیف!
پی نوشت:
[1] سوره انسان (76) آیه ی 3.
[2] سوره یس (36) آیه 30.
[3] سوره مائده (5) آیهی 3.
[4] معینی کرمانشاهی، ای شمعها بسوزید.
[5] سوره مائده (5) آیهی 103.
[6] سوره محمد (47) آیهی 24.
منبع: روح بهار
۰۰
۵۹ کاربر این مطلب را دیده اند و تعداد کل بازدید ها از این پست : ۷۱