زیارت عاشورا که از سوی حضرت امام
محمد باقر (علیه السلام) به شیعیان و شیفتگان تعلیم داده شده است، مضامین
والایی دارد. در یکی از قسمت های زیارت این چنین آمده است: « أن یرزقنی طلب
ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ همانا
از خداوند می خواهم خونخواهی تو را در کنار امام یاری شده از خاندان محمد
(صلی الله علیه و آله و سلم) روزیم گرداند....
زیارت عاشورا که از سوی حضرت امام
محمد باقر (علیه السلام) به شیعیان و شیفتگان تعلیم داده شده است، مضامین
والایی دارد. در یکی از قسمت های زیارت این چنین آمده است: « أن یرزقنی طلب
ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ همانا
از خداوند می خواهم خونخواهی تو را در کنار امام یاری شده از خاندان محمد
(صلی الله علیه و آله و سلم) روزیم گرداند.»
زائر دراین جا،
مشارکت در خونخواهی امام حسین (علیه السلام) به وسیله ی امام زمان (عجل
الله تعالی فرجه الشریف) را طلب می کند، چرا که مقصود از امام منصور،
دوازدهمین پیشوای شیعیان، حضرت مهدی (علیه السلام) می باشد و علت این که
ایشان را منصور نامیده اند این است که ایشان در طلب خون جدشان یاری می
شوند.
حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) در شرح آیه ی شریفه ی « و
من قتل مظلوما» فرمودند: سمی المهدی المنصور کما سمی احمد محمدا و کما سمی
عیسی المسیح؛ مهدی (علیه السلام) منصور نامیده شده همان طور که احمد به
«محمد» و عیسی به «مسیح» نامیده شدند. (بحارالانوار، ج51، ص 27).
یکی دیگر از فقرات زیارت عاشورای حضرت امام حسین (علیه السلام) این جمله مبارکه است:
«وَ
اَسئَلهُ اَن یبَلِّغَنِی المَقامَ المَحمُودَ لَکُم عِندَالله وَ اَن
یرزُقَنِی طَلَبَ ثارِکُم مَعَ اِمامٍ هُدَی ظاهِرٍ ناطِقٍ بِالحَقّ
مِنکُم»
من از خداوند درخواست می کنم که مرا به مقام شایسته و ستوده
ای که برای شما در نزد پروردگار است برساند و مرا نصیب کند که در رکاب
امام هدایت از خاندان شما که ظهور کرده و به حق نطق می کند- حضرت مهدی
موعود (ع)- خونخواهی شما نموده و انتقام خون بنا حق ریخته شما را بگیرم.
آری
در زیارت مخصوص امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا نیز هر فصل دیگری
که این زیارت شریف خوانده شود و در ضمن توسل به حضرت سیدالشهدا (علیه
السلام) شخص زائر و متوسل با دنیایی از درد، غم، سوز و گداز از خدای قاضی
الحاجات درخواست می کند که او را موافق بدارد تا در معیت و همراهی امام
زمان ارواحنا فداه و در رکاب پرافتخار آن پیشوای جهانی بیاید و انتقام خون
پاک امام حسین (علیه السلام) را از جنایتکاران بنی امیه بگیرد.
سپس
دست خود را بر زانوی من زد و فرمود : « چرا نافله نمی خوانید ؟ نافله ،
نافله ، نافله ». سه مرتبه این را تکرار فرمود. باز فرمود: « چرا عاشورا
نمی خوانید؟ عاشورا ، عاشورا ، عاشورا ». و سه مرتبه تکرار فرمود. بعد
فرمود: « چرا جامعه نمی خوانید ؟ جامعه ، جامعه ، جامعه»
شگفت
انگیز است که هم خود و هم زیارت عاشورا یادآور ارتباط بسیار قوی و نیرومند
این دو حجّت بزرگ الهی اند. برنامه عاشورا و زیارت عاشورا دلدادگان امام
حسین (علیه السلام) را به امام زمان متّصل ساخته و پیوند می دهند و انسان
ها را از مسیر عاشورا و زیارت جانسور امام حسین (علیه السلام) و در عین سوگ
و عزا و توسل به آن حضرت به سوی امام عصر متوجه می سازند.
باید گفت
زیارت عاشورا از جمله عبادات و زیاراتی است که مورد توجه حضرت بقیة الله –
ارواحنا فداه – است ؛ چنان که محدث نوری در داستانی درباره توجه آن حضرت
به این زیارت چنین می نویسد:
سید رشتی ( رحمة الله ) می گوید : در
سال 1280 برای حج بیت الله الحرام از شهر رشت حرکت کرده، در تبریز در خانه
تاجر معروفی به نام حاج صفرعلی تبریزی مهمان شدم . کاروان حرکت کرده بود و
من متحیر بودم که چگونه سفر کنم ؟ در این میان کاروان حاج جبار جلودار سرهی
اصفهانی به طرفهای«طربوزن» حرکت کرد. من به تنهایی اسبی از او کرایه کرده و
به راه افتادم.چون به اولین کاروانسرارسیدم، سه نفردیگر به تشویق حاج
صفرعلی به نام های: حاج ملا باقر تبریزی، حاج حسین تاجر تبریزی و حاج علی
به من ملحق شدند. با هم رفیق شدیم و حرکت نمودیم تا به ارض «روم» رسیدیم و
از آنجاعازم «طربوزن» شدیم.
در یکی از کاروانسراهای میان این دو
شهر، حاج جبار به نزد ما آمد و گفت: کاروانسرایی که در پیش داریم ترسناک
است ، کمی عجله کنید تا همراه کاروان باشید؛ چون معمولا با فاصله کمی از
کاروان حرکت می کردیم. ما تقریبا دو ساعت و نیم یا سه ساعت پیش از اذان صبح
حرکت کردیم ، وهنوز نصف یا سه ربع فرسخ راه نرفته بودیم که هوا ابری شدو
ابرها جلوی مهتاب را گرفتند و هوا تاریک، و بارش برف شروع شد. شدت بارش برف
به قدری بود که رفقا همه سرخود را پوشانده و با سرعت حرکت می کردند. من
هرچه سعی کردم خودم را به آنها برسانم نتوانستم . آنها دور شدند و رفتند و
من تنها ماندم . از اسب پیاده شدم و در کنار نشستم .
خیلی
مضطرب بودم ؛ چون برای هزینه سفرتقریبا مبلغ ششصد تومان همراهم بود.
مقداری فکر کردم و تصمیم گرفتم درهمان جا بمانم تا هوا روشن شود و به
کاروانسرای قبلی برگردم و آنجا چند محافظ به همراه بردارم ، و توسط آن ها
به کاروان ملحق شوم . دراین حال بودم که ناگاه در برابر خود باغی دیدم .
باغبانی در آن بود که بیلی در دست گرفته و به درختان می زد و برف آنان را
می ریخت . او نزد من آمد و با فاصله کمی ایستاد و فرمود : تو کیستی ؟
عرض کردم : رفقایم رفتند و من تنها ماندم و راه را بلد نیستم .
به زبان فارسی فرمود : « نافله بخوان تا راه را پیدا کنی»
من
مشغول خواندن نماز شب شدم. نماز را که تمام کردم او دوباره آمد و فرمود :
چرا نرفتی ؟ گفتم : به خدا راه را بلد نیستم . فرمود: « جامعه بخوان » من
با آن که بارها به زیارت عتبات عالیات مشرف شده بودم ، زیارت جامعه را تا
آن زمان ازحفظ نبودم، با این حال بلند شدم و زیارت جامعه را به طور کامل از
حفظ خواندم . بازآن آقا نمایان شد و فرمود: نرفتی ؟هستی؟ بی اختیار گریستم
و گفتم: هنوز هستم و راه را بلد نیستم. ایشان فرمودند: « عاشورا بخوان »
من زیارت عاشورا را نیز تا آن زمان از حفظ نبودم. برخاستم و از حفظ مشغول
خواندن زیارت عاشورا شدم و زیارت را با همه لعن و سلام و دعای علقمه خواندم
.
در
زیارت مخصوص امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا نیز هر فصل دیگری که
این زیارت شریف خوانده شود و در ضمن توسل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)
شخص زائر و متوسل با دنیایی از درد، غم، سوز و گداز از خدای قاضی الحاجات
درخواست می کند که او را موافق بدارد تا در معیت و همراهی امام زمان
ارواحنا فداه و در رکاب پرافتخار آن پیشوای جهانی بیاید و انتقام خون پاک
امام حسین (علیه السلام) را از جنایتکاران بنی امیه بگیرد
باز
آن آقا آمد و فرمود: نرفتی؟ هستی؟ گفتم نه، هنوز نرفتم، تا صبح هستم.
فرمودند: من الان تو را به کاروان می رسانم. سپس رفت و بر مرکبی سوار شد و
بیل خود را به دوش گرفت و آمد، فرمود: به ردیف من بر مرکب سوار شو . من
سوار شدم، و افسار اسبم را کشیدم، ولی اسب حرکت نکرد. فرمود افسار اسب را
به من بده ، من افسار را به او دادم . بیل خود را به دوش چپ گذاشت و افسار
اسب را به دست راست گرفت و به راه افتاد. اسب در نهایت تمکین متابعت کرد . و
حرکت نمود. سپس دست خود را بر زانوی من زد و فرمود: « چرا نافله نمی
خوانید؟ نافله، نافله، نافله ». سه مرتبه این را تکرار فرمود. باز فرمود: «
چرا عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا ». و سه مرتبه تکرار
فرمود. بعد فرمود : « چرا جامعه نمی خوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه»
ایشان در هنگام پیمودن راه ، دایره وار حرکت می کرد. ناگاه رو
به من کرد و فرمود: « آنها رفقای شما هستند که در کنار چشمه آبی فرود آمده
اند » آنها مشغول وضو برای نماز صبح بودند. من از مرکب پایین آمدم. خواستم
سوار مرکب خودم شوم ولی نتوانستم. آن بزرگوار پیاده شد ، و بیل را در برف
فرو و مرا سوار کرد و سر اسب را به سمت رفقا برگردانید . در این حال به این
فکر افتادم که این آقایی که به زبان فارسی حرف می زد که بود؟ در صورتی که
در آن منطقه همه ترک و مسیحی بودند و به زبان ترکی حرف می زدند و چگونه با
این سرعت مرا به رفقایم رسانید؟ پشت سر خود را نگاه کردم اما کسی را ندیدم و
اثری از او نبود، سپس به رفقایم ملحق شدم.
منبع:
بحارالانوار
سایت تبیان
صحیفه مهدیه مرتضی عسکری
داستانهاى مفاتیح الجنان ، اسماعیل محمدى .
حکومت مهدوی امتداد قیام حضرت امام حسین(ع) ؛فیروز دعائی
۰۰
۵۷ کاربر این مطلب را دیده اند و تعداد کل بازدید ها از این پست : ۶۶