یژه برنامه میلاد یوسف زهرا ، هستی جهان ، حضرت صاحب الزمان علیهما
السلام با مداحی حاج سید مهدی میرداماد به صورت صوتی و تصویری آماده دریافت
می باشد
فایل های صوتی
السلام علیک یا بقیت الله - ابتهال عربی (سلام های عاشقانه به حضرت حجت علیه السلام)
مرا روز اول که شیدا نوشت - مدح
روضه حضرت سید الشهدا و حضرت رقیه سلام الله علیها
دگر از راه بیا منتقم پهلوها - مدح
همیشه رهسپرم سوی جاده خورشید - مدح
شنیده ام اگر خوانمت اباصالح ، به یک چشم بر هم زدن می آیی - مدح
سلام می دهم از عمق این دل تاریک ، به آخرین پسر خانواده خورشید - مدح
عشق آفرید و عالم و آدم خطاب کرد - مدح
امشب زخواب های پرشان که بگذریم - مدح
حیدر شمائل ، ارباب فضائل ، نوشته روی سر بند سرش یا ابو فاضل - سرود
عمریه منتظرم آقا ، من ازت بی خبر مولا - سرود
ای آب حیات یا ابا عبدالله ، جانم به فدات یا ابا عبدالله - سرود
مردی می آید که از دور بیقراره - سرود
تو بیایی و من مرده باشم آقا خدا نکنه - سرود
پسر حیدر ، پسر طاها ، پسر نرگس ، پسر زهرا - سرود
دوباره دلم عاشقونه ، دعای فرج رو میخونه - سرود
افضل الاعمال دنیا ، دعا برای ظهوره - سرود
از سهله تا جمکران ، آقا با هر ضربان ، ذکر صاحب الزمان روی لب عاشقاست - سرود
جمعه به جمعه به انتظار تو میام همین جا میشینم ، آرزوم اینه یه عصر جمعه تو آل یاسین تو رو ببینیم - سرود
ای قرار عصر جمعه ، ای غریب بی نشونه - سرود
فدای خال سیاهت ، دلم از دوری پر آه - سرود
غنچه نرگس شکوفا شده - سرود
بیا گل نرگس که مثل بارونیم ، دعای فرج برای تو می خونیم - سرود
یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله- سرود
خدا را خدایی نمی گشت ظاهر گر او نعره ز الله اکبر نمیزد - مدح وجود مبارک حضرت ابوتراب علیه السلام
از پنجره فولاد تا صحن گوهر شاد دل میزنه فریاد - سرود
فایل های تصویری
حیدر شمائل ، ارباب فضائل ، نوشته روی سر بند سرش یا ابو فاضل - سرود
السلام علیک یا بقیه الله - ابتهال (سلام های عاشقانه به حضرت حجت علیه السلام)
مردی می آید که از دور بیقراره - سرود
مرحوم ثقة الاسلام نورى در بیان اسماء شریفه امام عصر (علیه السلام)، با استناد به آیات و روایات و کتب آسمانى پیشین و تعبیرات راویان و تاریخ نگاران تعداد یکصد و هشتاد و دو اسم و لقب براى حضرت مهدى(علیه السلام)ذکر مىکند و مدّعى است که در این مقام، از استنباطهاى شخصى و استحسانهاى غیر قطعى خوددارى نموده است که در غیر این صورت چندین برابر این اسماء و القاب، قابل استخراج از کتب مختلفه بود. که از آن جمله است:
محمّد، احمد، عبداللّه، محمود، مهدى، برهان، حجّت، حامد، خلف صالح، داعى، شرید صاحب، غائب، قائم، منتظر و... .
کنیههاى آن حضرت عبارتند از: ابوالقاسم (هم کنیه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم))، ابوعبداللّه، اباصالح که مرحوم نورى ابو ابراهیم، ابوالحسن و ابوتراب را نیز از کنیههاى ایشان شمرده است.
در اینجا به ذکر پارهاى عناوین و صفات که در ضمن زیارتهاى مختلفه و ادعیه مربوط به حضرت مهدى (علیه السلام) مورد تصریح قرار گرفته است اشاره داریم، با این امید که دقّت و تأمّلى در آنها، ما را با شئونات مختلفه آن بزرگوار آشنا ساخته و مقاماتى را که غالباً از لسان معصومین(علیهم السلام) در ضمن این دعاها و زیارتها براى امام دوازدهم(علیه السلام)بر شمرده شده براىمان روشنتر سازد.
قابل ذکر اینکه تمام این عناوین و اوصاف بطور خاص در مورد حضرت مهدى(علیه السلام)وارد گردیده، اگرچه بسیارى از آنها در مورد سایر امامان بزرگوار اسلام(علیهم السلام)نیز مىتواند مصداق داشته باشد.
دیگر اینکه، آنچه ذکر مىشود نه به ادّعاى اسم یا لقب آن حضرت، بلکه به عنوان بهرهورى از تعابیر موجود در نصوص زیارت و دعاست، اعم از اینکه واژهاى مفرد یا جملهاى توصیفى باشد.
بقیّة اللّه: باقیمانده خدا در زمین.
خلیفة اللّه: جانشین خدا در میان خلایق.
وجه اللّه: مظهر جمال وجلال خدا، سمت و سوى الهى که اولیاى حق رو به او دارند.
باب اللّه: دروازه همه معارف الهى، درى که خدا جویان براى ورود به ساحت قدس الهى، قصدش مىکنند.
داعى اللّه: دعوت کننده الهى، فرا خواننده مردم به سوى خدا، منادى راستین هدایت الى اللّه.
سبیل اللّه: راه خدا، که هرکس سلوکش را جز در راستاى آن قرار دهد سر انجامى جز هلاکت نخواهد داشت.
ولى اللّه: سر سپرده به ولایت خدا و حامل ولایت الهى، دوست خدا.
حجة اللّه: حجّت خدا، برهان پروردگار، آن کس که براى هدایتِ در دنیا، و حسابِ در آخرت به او احتجاج مىکنند.
نور اللّه: نور خاموشى ناپذیر خدا، ظاهر کننده همه معارف و حقایق توحیدى، مایه هدایت رهجویان.
عین اللّه: دیده بیدار خدا در میان خلق، دیدبان هستى، چشم خدا در مراقبت کردار بندگان.
سلالة النّبوّة: فرزند نبوّت، باقیمانده نسل پیامبران.
خاتم الاوصیاء: پایان بخش سلسله امامت، آخرین جانشین پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم).
علم الهدى: پرچم هدایت، رایت همیشه افراشته در راه اللّه، نشان مسیر حقیقت.
سفینة النّجاة: کشتى نجات، وسیله رهایى از غرقاب ضلالت، سفینه رستگارى.
عین الحیوة: چشمه زندگى، منبع حیات حقیقى.
القائم المنتظر: قیام کننده مورد انتظار، انقلابى بىنظیرى که همه صالحان چشم انتظار قیام جهانى اویند.
العدل المشتهر: عدالت مشهور، تحقق بخش عدالت موعود.
السیف الشاهر: شمشیر کشیده حق، شمشیر از نیام بر آمده در اقامه عدل و داد.
القمر الزّاهر: ماه درخشان، ماهتاب دلفروز شبهاى سیاه فتنه و جور.
شمس الظلاّم: خورشید آسمان هستى ظلمت گرفتگان، مهر تابنده در ظلمات زمین.
ربیع الأنام: بهار مردمان، سر فصل شکوفایى انسان، فصل اعتدال خلایق.
نضرة الأیّام: طراوت روزگار، شادابى زمان، سرّ سرسبزى دوباره تاریخ.
الدین المأثور: تجسّم دین، تجسید آیین بر جاى مانده از آثار پیامبران، خودِ دین، کیان آیین، روح مذهب.
الکتاب المسطور: قرآن مجسّم، کتاب نوشته شده با قلم تکوین، معجزه پیامبر در هیئت بشرى.
صاحب الأمر: دارنده ولایت امر الهى، صاحب فرمان و اختیاردار شریعت.
صاحب الزمان: اختیار دارِ زمانه، فرمانده کل هستى به اذن حق.
مطهّر الأرض: تطهیر کننده زمین که مسجد خداست، از بین برنده پلیدى و ناپاکى از بسیط خاک.
ناشر العدل: برپا دارنده عدالت، بر افرازنده پرچم عدل و داد در سراسر گیتى.
مهدى الامم: هدایتگر همه امّتها، راه یافته راهنماى همه طوایف بشریت.
جامع الکَلِم: گردآورنده همه کلمهها بر اساس کلمه توحید، وحدت بخش همه صفها.
ناصر حق اللّه: یاریگر حقِ خدا، یاورِ حقیقت.
دلیل ارادة اللّه: راهنماى مردم به سوى مقاصد الهى، راه بلد و راهبر انسانها در راستاى اراده خداوند.
الثائر بأمر اللّه: قیام کننده به دستور الهى، بر انگیخته به فرمان پروردگار، شورنده بر غیر خدا به امر خدا.
محیى المؤمنین: احیاگر مؤمنان، حیاتبخش دلهاى اهل ایمان.
مبیر الکافرین: نابود کننده کافران، درهم شکننده کاخ کفر، هلاک کننده کفار.
معزّ المؤمنین: عزّت بخش مؤمنان، ارزش دهنده اهل ایمان.
مذلّ الکافرین: خوار کننده کافران، درهم شکننده جبروتِ کفر پیشگان.
منجى المستضعفین: نجات دهنده مستضعفان، رهایى بخش استضعاف کشیدگان.
سیف اللّه الّذى لاینبو: شمشیر قهر خدا که کندى نپذیرد.
میثاق اللّه الّذى أخذه: پیمان بندگى خدا که از بندگان گرفته شده.
مدار الدهر: مدار روزگار، محور گردونه وجود، مرکز پیدایش زمان.
ناموس العصر: نگهدارنده زمان، کیان هستى دوران.
کلمة اللّه التامه: کلمه تامّه خداوند، حجّت بالغه الهى.
تالى کتاب اللّه: تلاوت کننده کتاب خدا، قارى آیات کریمه قرآن.
وعداللّه الّذى ضمنه: وعده ضمانت شده خدا، پیمان تخلّف ناپذیر الهى.
رحمة اللّه الواسعة: رحمت بىپایان خدا، لطف و رحمت بىکرانه پروردگار رحمت گسترده حق.
حافظ اسرار رب العالمین: نگهبان اسرار پروردگار، حافظ رازهاى ربوبى.
معدن العلوم النبویّه: گنجینه دانشهاى پیامبرى ـ خزانه معارف نبوى.
نظام الدین: نظام بخش دین.
یعسوب المتقین: پیشواى متقین.
معزّ الاولیاء: عزت بخش یاران.
مذلّ الأعداء: خوار کننده دشمنان.
وارث الانبیاء: میراث بر پیامبران.
نور ابصار الورى: نور دیدگان خلایق.
الوتر الموتور: خونخواه شهیدان.
کاشف البلوى: بر طرف کننده بلاها.
المعد لقطع دابر الظلمه: مهیّا شده براى ریشه کن کردن ظالمان.
المنتظر لاقامة الأمت و العوج: مورد انتظار براى از بین بردن کژیها و نادرستىها.
المترجى لازالة الجور و العدوان: مورد آرزو براى بر طرف کردن ستم و تجاوز.
المدّخّر لتجدید الفرائض و السنن: ذخیره شده براى تجدید واجبات و سنن الهى.
المؤمّل لاِحیاء الکتاب وحدوده: مورد امید براى زنده ساختن دوباره قرآن و حدود آن.
جامع الکلمة على التقوى: گرد آورنده مردم بر اساس تقوى.
السبب المتصل بین الأرض و السماء: واسطه بین آسمان و زمین، کانال رحمت حق بر خلق.
صاحب یوم الفتح و ناشررایة الهدى: صاحب روز پیروزى و بر افرازنده پرچم هدایت.
مؤلف شمل الصلاح و الرضا: الفت دهنده دلها بر اساس رضایت و درستکارى.
الطالب بدم المقتول بکربلا: خونخواه شهید کربلا.
المنصور على من اعتدى علیه وافترى: یارى شده علیه دشمنان وافترا زنندگان.
المضطرّ الّذى یجاب اذا دعى: پریشان و درماندهاى که چون دعا کند دعایش مستجاب شود.
یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا تو !
"با یاد خدا "
و
" به یاد مهدی "
انتظار در پس انتظار ! و من , در کوچه پس کوچه های بی قراری به امید آمدن تو به
ذکرشمار عاشقی ام پناه آورده ام هر دانه را که می اندازم اللهم عجل لولیک الفرج را اشک باران
می سازم و ترانه ی آمدنت را با آهنگ حزن آلود انتظار می سرایم . مهدی جان آجرهای دیوار
زمان ثانیه به ثانیه به آسمان ظهورت نزدیک تر می شود و من , لحظه به لحظه بی قرار تر ! یا مهدی بیا !!!
مهدی جان بیا که غروب های جمعه اشک هایم را ناامید ساخته است ,بیا و مرا از حصار
این فاصله ها fبرهان و غبار اندوه را از روی گلبرگ های پرپرشده ی یاسم بِزُدا ,
یا مولای یا صاحب الزمان !!
یا مهدی ببین چگونه در این غروب ارغوانی به نیایش تو نشسته ام و بر آرامگاه خاطراتم
همراه با شمع غریبی ام می گریم , که این غربت, مرا بی تو, در چنگ خود در آورده است .
مهدی جان بیا و نبض انتظارم را آرامشی باش پدرانه و زخم های دلواپسی ام را مرهمی باش عاشقانه .
یا مهدی ! من در مقابل مهتاب چشمانت مستضعفی بیش نیستم , یا مُعِزَّ المؤمنین المستضعفین ,
یا مولای یا صاحب الزمان !!
هق هق ذره ذره ی وجودم تو را تمنا میکند بیا و مرا از قربت با اشک رهایی ده ای تنها امید من !!
یا مهدی این ثانیه ها از آن ِ توست ومن, کودک غریب تو, با آه دلم در نی لبک عاشقی ام تنفس میکنم
تا در روزجشن میلاد تو زیباترین آهنگ ها را بنوازم . مگر نه این که آهنگ انتظار با شعر
بغض آلوده و اشک و آه زیباتر می شود !!
یامهدی من در نبود تو سراسر ِ دردم . دردم را درمان باش ای تو تنها درمان دل های آواره !
مهدی ِ من ! صدای پای غروب جمعه را می شنوم که همراه با تیک تیک ضربه های قلبم
چون رهگذری , زمان را می پیماید و می رود . یا مهدی بیا که منِ خاکی تنها تو را دارم و بس .
بیا تا شمع های غریبی ام را خودت خاموش سازی بیا تا در روز جشن آمدنت نامه های آذین به
اشک را خودت از من بگیری بیا که چاه انتظار اشک های گونه هایم را بی پاسخ گذاشته است
یا مهدی بیا !
از ظهور محمد (ص)تا ظهور تو عهد کردم صبحدم ها را به امید ندای " اناالمهدی " ات سرشار
از دعا کنم تا تو بیایی ......
خدایا ای تو تنها مُستعان ِ من , نگاه مملو از نیازم را بنگر و العجل العجل العجل را در فریادم بشنو
که در این غریبی عاشقانه , در این اتاقک محنت بار , دراین هوای بغض اندود فقط تو هستی که
ندای الغوث مرا می شنوی .
مهدی بیاید ؟
خدایا ای رب النور العظیم ,مهدی بیاید ! ای رب الکرسی الرفیع انتظار را پایان ده .
رب البحر المسجور دریای اشک هایم را بنگر ای رب الظل و الحرور حرارت عاشقی ام را باور
کن ای تو رب الملئکه المقربین بگو بیاید ! یا حیّ یا قیّوم من نای انتظار ندارم یا حیّاً قبل کلّ حیّ
گریه امانم نمی دهد و یا حیّاً بعد کلّ حیّ با آمدنش دلم را ازچنگ مرگ رهایی ده که
ضربه های قلبم تا سر حد مرگ مرا می آزارد . اگر چه این آزار دلنشین است اما تو رهایم ده
که من ِ کودک طاقت زجر عاشقی را ندارم . الهم اجعلنی من انصاره او غریب است غریب تر
از غریبی یک عاشق خاکی . خدایا اشک های وجودم را یاور او قرار ده تا او تنها نماند و بیاید .
خدایا چشمانم مرا یاری نمی کند تا این کلمات را زمزمه کنم .
اشک هایم بر صف واژگان دعای عهد , دلِ لغت به لغت این دعا را می سوزاند .
اللهم ارنی الطلعه الرشیده آه خدایی که در وصف نمی گنجی طومار بغضم را و اشک هایم را
در این دقایق انتظار بنگر و بگو بیاید . بگو بیاید .بگو بیاید . من میخواهم تمام نرگس های
پژمرده را به مهدی ات هدیه دهم تا بداند که سر بر مُهر ِ دلدادگی ام دست بر تسبیح عاشقی ام
فقط و فقط او را تمنا میکنم و بس . تو خودت گفتی قولُک الحق !! پس عشق را که خودت در
گِلِ وجودم دمیدی را باور کن و بگو بیاید .....بگو ...بگو ...بگو !!
العجل العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان !
از آسمان اشک می بارد اشک انتظار از زمین غم می بارد غم نبودت !!
/ یا مهدی تولدت مبارک /
منبع:http://yasekhaki.tebyan.net/viewpost.aspx?postid=310507
در کوچه ها پیچیده بوی فاطمیه
یک دو قدم بردار سوی فاطمیه
خلوت نشینان دیار یاس و سیبیم
جز سرزمین اشک هر جایی غریبیم
با یاس ها ما الفتی دیرینه داریم
یک فاطمیه داغ بین سینه داریم
مشکی ترین پرچم برای فاطمیه است
محزون ترین نوحه نوای فاطمیه است
هر غنچه ی یاسی بکارم نذر زهراست
زیبا ترین اشکی که دارم نذر زهراست
ما چهارده قرن است دائم در عزائیم
چهره کبود سیلی در کوچه هائیم
ما از اهالی دیار یار هستیم
میخی ترین خط در و دیوار هستیم
ما چهره هایی سوخته در آفتابیم
آوارگان بیت الاحزان خرابیم
در خواب دیدم یک بیابان داس و یک یاس
یاسی که بر نوازش بود حساس
دیدم که دورش لشگری از خار بودند
بر گرد حور اهریمنان بسیار بودند
در کعبه آمد ابرهه با لشگر فیل
شد خشک چشمانم به در کو پس ابابیل
بر قامت گرگان صحرا رخت دین بود
دعوا سر نصب امیر المؤمنین بود
سد شد شکسته سیل آمد در مدینه
در شد شکسته میخ آتش زد به سینه
ابلیسیان از سوره ی کوثر گذشتند
افتاد زیر دست و پا آیات قرآن
از پشت دستان خدا را بست شیطان
نعره کشی می کرد دستی در میانه
جولان سختی داد آنجا تازیانه
گرداب کینه یاس ما را غرق می کرد
در ضربه ها ضرب مغیره فرق می کرد
طوفان رسید و بُرد گل را ریشه اش ماند
او رفت اما تا ابد اندیشه اش ماند
شعر از : محسن عرب خالقی
زهرا تازه ترین اتفاقی بود که در عالم افتاد و هیچ وقت نیست که این اتّفاق،
باز هم تازه نباشد! زهرا حرف تازه خدا بود: «انّا اَعْطَیناکَ الکوثَر»؛
نگاهی نو، به سراپای هستی. ارتباط خاک با خدا؛ مادر شهود و شهادت؛ بانوی
محراب؛ بانوی اعتراض؛ بانوی حماسه؛ بانوی بسیج بنی هاشم؛ بانوی شهادت...
پیش از زهرا ـ هیچ زنی را ندیده بودند، که پدر خویش را مادر باشد! پیش از
زهرا «شهادت» این همه، تازگی نداشت. او که آمد، جانی تازه گرفت. قبلاً،
کلمه ای بود و بعد، معنا شد! «شهادت» در خانه زهرا، حیثیت پیدا کرد، بزرگ
شد و انتشار یافت. و او، به روشنی این همه را می دانست. مادرانه، شهادت را
بزرگ می کرد. آگاهانه شهادت را شیر می داد... از جغرافیای قتلگاه خبر داشت.
کربلا را بر دامان می نشاند. برای عاشورا، لالایی می خواند. گیسوان
«اسارت» را شانه می زد! حکایت چاه و محراب خون را می دانست. با این همه،
اهل شکایت نبود. اگر هم می گفت، درد می گفت که درمان بشنود!...
ابوالقاسم حسین جانی
مرا به خانه زهرا سلام الله علیها ببرید تا وصیت نامه اش را برایم تفسیر
کند؛ وصیت نامه ای که هر کلمه اش کوره ای آتشین است و جان هر بیدار دلی را
به آتش می کشد.
مرا به خانه زهرا سلام الله علیها ببرید، تا بدانم در این وصیت نامه از چه شکایت دارد و از دست چه کسانی می نالد و چرا می نالد؟
مرا به خانه زهرا سلام الله علیها ببرید، تا در سکوت خانه ی او، وصیت
نامه اش را بخوانم و از روح پر طنین او مدد بگیرم و ذره ذره درد و داغ او
را که در حروف و کلمات تنیده شده است، با زبان جان بچشم.
مرا به خانه زهرا سلام الله علیها ببرید، تا پایمال کنندگان حقوق او را
بشناسم و خاموشان در پرده ی نفاق را ببینم و بر سنگدلانی که آتش کینه را
بر خانه ی وحی افکنده اند، نفرین کنم.
مرا به خانه زهرا سلام الله علیها ببرید، تا سند مظلومیت او را صادقانه
بخوانم و عاشقانه آن را ببویم و با اشک دیده آن را بشویم و بر آه سینه
بیاویزم و در کوه درد و غم پنهانش کنم و در راه و رسم منزل ها آن را منشور
زندگی نمایم.
مرا به خانه زهرا سلام الله علیها ببرید، تا همه ی وجودم را در آتش
مظلومیت و غربت او بسوزانم؛ آنگاه سر تا پا فریاد شوم و چون پرنده ای تنها
در همه ی اعصار پرواز کنم و وصیت نامه ی رنج آلود او را طوق گردنم سازم، تا
همه کس در همه ی زمان ها بخوانند و بدانند که با پاره ی جان پیامبر خدا
صلی الله علیه و آله و سلم چه ها کردند.
بیا با درد دل آن را بخوانیم
که شاید سرّ این معنا بدانیم
چرا زهرا شکایت دارد از خلق
زبانی پر ملامت دارد از خلق
و اما بخشی از وصیت نامه
امتی که عهد و پیمان خدا و پیامبرش را در رهبری علی علیه السلام
شکستند، حق ندارند بر بدن من نماز بگزارند؛ آنها که نسبت به حق ما ظلم روا
داشتند و ارث مرا تصرف کردند و سند مالکیت فدک را که پدرم برایم نوشته بود
سوزاندند و گواهان مرا تکذیب کردند. به خدا سوگند که شاهدان من حضرت جبرئیل
و میکائیل و امیرالمومنین علیه السلام و امّ ایمن بودند.
آنها دست از یاری ما کشیدند و در خانه های خود خزیدند. امیرالمومنین
علیه السلام، مرا به همراه حسن و حسین علیهم السلام شب و روز به خانه های
مهاجر و انصار می برد و من آنها را نسبت به خدا و پیامبر صلی الله علیه و
آله و سلم و حقوق الهی هشدار می دادم و می گفتم:
به ما اهل بیت ظلم نکنید و حق مسلّم ما را که خدا بخشیده است، غصب
نکنید. در تاریکی شب قول مساعد می دادند، امّا در روز روشن دست از یاری ما
برمی داشتند. تا آنجا که به خانه ی ما حمله ور شدند و با جمع آوری هیزم و
آتش زدن آن، خانه را و ما را که در آن خانه بودیم در آتش بسوزانند.
حال به راحتی می توان دریافت که چرا او را شبانه دفن کردند؟ و چرا قبر او پنهان است؟
راز دلتنگی ها و بی قراری های زهرا سلام الله علیها با این سند گویا بر
همگان روشن می شود. به راستی که رنج خودی های عافیت طلب به مراتب بیشتر از
خطر دشمنان رو در رو است.
به راستی چه کسانی حق ولایت علی علیه السلام را نقض کردند؟ و چه کسانی
سند مالکیت فدک را سوزاندند؟ و چه کسانی سند حقانیت اهل بیت علهم السلام را
همچنان می سوزانند؟
و چه کسانی وعده ی یاری زهرا سلام الله علیها را دادند، ولی در میدان عمل او را تنها می گذارند؟
به راستی این عافیت طلبان خانه خزیده کیانند که همواره از زخم مظلومیت
اهل بیت علیهم السلام، خون جاری می کنند؟ و از تنور درد و داغ زهرا سلام
الله علیها، نان عیش می پزند؟ و مصیبت او را اسباب معاش و منافع خویش می
نمایند؟ و راحت طلبان بی درد را نوید شفاعت و بهشت می دهند؟
بیاییم شیعه ی واقعی باشیم
بیاییم شیعه ی واقعی باشیم و عهد خویش را با حضرت زهرا سلام الله علیها
دوباره مرور کنیم و لا اقل از میان خروارها سفارش او، تنها این وصیت نامه
زا زیارت نامه بدانیم و در کنج خلوت و تنهایی، آن را با اشک دیده و دل
شکسته بخوانیم و حرف به حرف و کلمه به کلمه ی آن را شیره ی جان خود سازیم،
تا از این طریق همه ی وجود ما فریاد شود، فریاد دادخواهی از حقوق اهل بیت
علیهم السلام و سینه ی ما از درد و غم زهرا سلام الله علیها لبریز شود، تا
آتش تنهایی از گلوی ما شعله کشد و خرمن حیات بی دردان و نا اهلان را
بسوزاند.
آری؛ هر دل دردمند و عاشقی می داند که سرّ این وصیت نامه چیست؟ و چه
پیامی دارد؟ و تکلیف او در برابر آن چیست؟ چگونه باید به تکلیف خود عمل
کند؟ صاحبدلان دردمند، همواره درد و غم را ترجمان غربت اهل بیت علیهم
السلام می دانند و بدون درد با آنان سخن نمی گویند، و حدیث آن ها را نمی
خوانند، بلکه درد و داغ را حلقه ی اتصال و راز فهم سخنان آنان می دانند.
آه! چقدر ائمه علیهم السلام از یاران بی درد گریزانند و چقدر سینه های
پر درد شیعیان خود را دوست دارند و آن را کلید گنج حکمت می دانند.
من و غم گفته ها داریم نهانی
صفا بی غم ندارد زندگانی
به لفظ ما نگنجد حکمت یار
غم آمد ترجمان هر معانی [1]
[1] بر گرفته از کتاب مرا به خانه ی زهرا ببرید، دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی.
حضرت ولى عصرارواحنا له الفداء در طول عمرش بیش از سایر ائمه مظلومیت
مادر را یاد مىکند و روزى که ظهور مىکند، به مدینه مىآید و نالهها و
استغاثههاى فاطمه علیهاالسلام را متذکر مىگردد و مىگوید: اى مادر! امروز
از قاتلانت انتقام مىگیرم و آنان را به سزاى اعمالشان مىرسانم. آنگاه به
سراغ قبر قاتلان او آید و با اذن خدا آن دو را زنده مىکند و سؤال کند: به
چه جرمى مادرم را مصدوم و مجروح کردید؟ بچهاش را کشتید؟ خانهاش را مورد
تهاجم قرار دادید؟ سپس با شمشیرى که در دست دارد آنان را به قتل مىرساند و
جسدشان را به آتش مىکشد و خاکسترشان را بر باد مىدهد.... [1]
آرى دل نازنین امام زمان علیهالسلام هرگز از یاد غمها و غصههاى مادر
بزرگوارش فاطمه علیهاالسلام آرام نمىگیرد و مصائب او را فراموش نمىکند،
زیرا فاطمه علیهاالسلام حجت و اسوهى ائمه خوانده شده است، و در عمر کوتاهش
شدیدترین و دردناکترین مصیبتها را پشت سر گذاشته است.
یک حدیث شریف از توقیع مبارک آقا امام زمان علیهالسلام در مورد مادرش فاطمه علیهاالسلام مىفرماید:
و فى ابنة رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله لى اسوة حسنة. [2]
در حالات و رفتار فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله، براى من سرمشق خوبى وجود دارد.
این حدیث، فاطمهى زهرا علیهاالسلام را اسوه و الگو براى امام زمان
علیهالسلام نقل مىکند و مىرساند که فاطمه علیهاالسلام نقش رهبرى دارد و
ائمهى اطهار علیهمالسلام از او سرمشق مىگیرند.
حضرت امام حسن عسکرى علیهالسلام نیز با تعبیر کلىتر مىفرمایند:
نحن حجة اللَّه على الخلق، و فاطمة حجة علینا. [3]
ما براى تمام مخلوقات حجت هستیم و فاطمه علیهاالسلام مادرمان حجت ما مىباشد.
این حدیث نیز ضمن یاد امام حسن عسکرى از مادرش، آن حضرت را پیشواى ائمه
ذکر مىکند و بالاخره حضرت امام باقر علیهالسلام در یک حدیث فوقالعاده و
عرفانى مىفرمایند: اطاعت فاطمه علیهاالسلام براى تمام مخلوقات عالم از جن
و انس و پرندگان و حیوانات، حتى براى انبیا و ملائکه واجب گردیده است.
[لقد کانت علیهاالسلام مفروضة الطاعة على جمیع من خلق اللّه من الجنّ والانس والطّیر والوحش والانبیاء والملائکة] [4]
این اطاعت اگر چه تکوینى است نه تشریعى، ولى عظمت فاطمه علیهاالسلام را به سایر مخلوقات جهان حتّى انبیاى پیشین در بر دارد.
[1] بحارالانوار، ج 52، ص 386.
[2]غیبة شیخ طوسى، ص 173، چاپ نجف.
[3]تفسیر اطیب البیان، ج 13، ص 235.
[4]عوالم، ج 11، ص 190.
نامه ای به موعود
مدّتهاست
که منتظرِ آمدنت هستیم. می بینی چقدر انتظار می کشیم! امّا تو در بینِ ما
نیستی! امّا نه مادر می گوید: آقا در بینِ ما هست و این ما هستیم که نمی
توانیم ایشان را درک کنیم، چون ما بنده های گنهکاری هستیم. اصلاً خانه ما
بدونِ حضورِ تو جورِ دیگری شده، گلهای باغچه خانه مان پژمرده اند و شکوفه
ای ندارند و... تو گفته ای که: خواهی آمد و من سالهاست که منتظرِ حضورت
هستم. هر روز به استقبالِ روزی که خواهی آمد، غروب ها می روم رویِ ایوان
خانه مان. رویِ چهارپایه سفیدم می نشینم تا وقتی آمدی مانندِ شبنمی بر
گلبرگِ وجودت باشم؛ سر در آغوشِ مبارکت بگذارم و با دیده های پُراشک، از
درددلهایم برایت بگویم.
آقا
جان! دیگر بزرگ شده ام، امّا هنوز تو نیامده ای. دوست دارم وقتی قرار شد
که بیایی همه چیز را فرا گرفته باشم تا تو را بهتر بشناسم، آنگاه جزو
یارانِ منتظرت باشم.
در
خانه مان تنهای تنهایم و این یادِ توست که مرا از تنهایی درمی آورد. ما
همه مان یعنی بابا و مامان، خودم و برادرم هِزارجور حرف داریم که با تو می
گوییم و تو فقط از آن سوی مهتاب و از پشتِ ابرهای سفید به ما لبخند می
زنی. وقتی مادر برای آمدنت اشک می ریزد تو صحبتهایش را می شنوی. این را
مادر به من گفته.
امروز، جمعه است.
پدر
می گوید: جمعه اختصاص به آقا و مولایمان دارد و من هم به اُمید آنکه در
این روز بیایی جورِ دیگری می شوم. دلم را مهربانتر می کنم، برای این کار از
مادر، محبّت را قرض می گیرم و قلبم را قاب تا از خوشحالی نپرد! دست و
صورتم را هم می شویم، موهایم را شانه می کنم، لباس مرتّبی می پوشم و جیب
های شلوارم را از گل یاس پُر می کنم. تو دوست داری که ما اینگونه باشیم.
باغچه ها را تمیز می کنم و حیاطِ خانه را آب و جارو، پنجره های خسته مان را
هم دلداری می دهم و گلدانهای کُهنه را از زیرزمین می آورم، داخلشان
شمعدانی می کارم و می گذارم لبِ پنجره ها، روی هر کدام از پله هایمان را
گلدانهای یاس می گذارم و دست به دعا برمی دارم!
شب
شده است امّا هنوز تو نیامده ای. باران شروع به باریدن کرده است و
لباسهایم را خیس کرده. پنجره ها دوباره گریه شان می گیرد و گلهای باغچه به
هم می خورند. پدر چراغها را روشن می کند و من پنجره ها را می بندم و می
روم روی ایوان، روی چهارپایه سفیدم می نشینم.
چقدر
حیاطِ خانه مان، روزهای جمعه و شب های بارانی اش زیبا می شود و اصلاً
جمعه ها زیباست! گرمای وجودم با گرمای سوزهای گریه مادر چقدر دلچسبند و من
تصمیم می گیرم که از این به بعد، در نمازهایم بیشتر صدایت کنم تا زودتر
بیایی و جمعه ها این قدر انتظارت را نکشم.
می خواهم مثل تو شوم، می دانم که نمی شود امّا من تصمیمِ خودم را گرفته ام. پس زودتر بیا.
در
کلاس ها همیشه عده ای حاضرند و گروهی غایب. کسانی که حاضرند گاهی همه هوش و
حواسشان به کلاس و در س ئ گفته های معلم است. آن ها همیشه حرف معلم رامی
شنوند، کتاب را دقیق مطالعه می کنند، مطالب را خوب می فهمند و نکات را مهم
را یادداشت می کنند.
عده
ای هم در کلاس هستند؛ امام فقط دست و پا و جسم آن ها در کلاس است، اما
هوش، حواس، فکر، ذهن و خیال آن ها در جای دیگری است. گاهی حتی معلم آهسته
از کنارشان عبور میکند یا چند لحظه پشت سر آن ها می ایستد؛ اما آن ها او را
نمی بینند.نه اینکه معلم در کلاس نباشد. نه، معلم در کلاس است، اما آن ها
او را نمی بینند و حضورش را حس نمی کنند. چرا که آن ها در خیال خود غوطه
ورند، هنگام درس، جدول حل میکنند یا به کار دیگری سرگرم هستند.
گاهی حتی معلم به کلاس می آید، میصر برپا میگوید، دانش آموزان می ایستند،اما آن ها هنوز سرگرم بازی و خنده اند.
قصه ی غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز
اینگونه است. شاید روز هایی در زندگی مان پیش آمده باشد که آن حضرت
کنارمان ایستاده، مارا دیده و حتی ما اورا دیده ایم، اما آنقدر سرگرم
بازیگوشی و غفلت بوده ایم که حتی یک لحظه هم فکر نکرده ایم ممکن است کسی
کنارمان ایستاده و حتی با ما سخن گفته است، امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بوده
است. بله از نگاه ما او غایب است، چرا که بیشتر مردم دنیا هنوز آمادگی
حضور در کلاس انتظار را پیدا نکرده اند، اما روزی که بیشتر آدم ها بیش از
آب تشنه ی محبت او باشند و آمدنش را از خدا بخواهند، خدا او را به همه
نشان خواهد داد.
سلام بر دل هایی که در کلاس انتظار غیبت نکردند.